معادشناسى در قرآن كريم(جلد 2)

مشخصات كتاب

سرشناسه : بيستوني محمد، 1337 - عنوان و نام پديدآور : معاد شناسي در قرآن كريم/تاليف محمد بيستوني؛ گروه تحقيق صفورا بيستوني، زهرا بيستوني، آسيه بيستوني. مشخصات نشر : قم: بيان جوان 1385. مشخصات ظاهري : 260 ص. شابك : 964-8399-83-2 وضعيت فهرست نويسي : فيپا يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس. موضوع : معاد -- جنبه هاي قرآني شناسه افزوده : بيستوني صفورا شناسه افزوده : بيستوني زهرا شناسه افزوده : بيستوني آسيه رده بندي كنگره : ‮ BP222 /‮ب 93م6 1385 رده بندي ديويي : ‮ 297/44 شماره كتابشناسي ملي : م85-46976

فه__رس_ت مط_ال_ب

موض_وع صفح_ه

روز ج____داي___ى••• 5

ك__وت__اه ت__ري_ن است__دلال ب__راى مع__اد••• 6

مقايس_ه زن_دگ__ى اي_ن جه__ان و آن جه_ان••• 11

ق_رآن و مس_أله معاد••• 14

اثبات معاد از طريق "حكمت آفرينش اين جهان"••• 15

دلاي_ل دو گ_انه معاد••• 18

تط__ورات جني__ن يا رست__اخي__زه_اى مكرر••• 23

ابر و باران عامل حيات زمي_ن و رويش گي_اه_ان••• 24

عل__ل س__ه گانه ت__رس انس__ان از م____رگ••• 28

«» (133)

موض_وع صفح_ه

انك__ار مع__اد، به_انه اى براى هوسرانى••• 33

انح__راف در دني_ا، سق_وط در آخ__رت••• 35

مق___ايس_ه كني__د، نتيج__ه بگي__ري_د••• 38

« محكم_ه وجدان » ي_ا « قي_امت صغ_رى »••• 43

شباهت هاى پنجگانه دادگاه "وجدان" با دادگاه "رستاخيز"••• 46

مع__اد روز پايان گرفت_ن اخت_لاف ها است••• 50

ن__ام ه_اى قي__امت در ق__رآن مجي__د••• 54

انس__ان بهت_ري_ن داور خ__وي__ش است••• 57

قي___امت و وج___دان م___لامت گ___ر••• 60

روز قيامت اعمال مردم تجسم عينى مى يابد••• 63

(134) «»

موض_وع صفح_ه

در قيامت مج__ازات با جرم تن__اسب ك_امل دارد••• 69

منظ___ور از روح در آي__ه ش___ريف_ه چيست؟••• 70

ن_ام______ه اعم____ال••• 76

لق____اءُ اللّه چيس___ت ؟••• 81

توزين اعم_ال در قي_امت••• 85

مع____اد جسم_____انى••• 88

قي__امت و انگشت نگ_ارى••• 94

رستگارى بزرگ تقواپيشگان••• 97

بهش_________ت و دوزخ••• 104

سرنوشت تكاندهنده سركشان و ظالمان در قيامت••• 107

«» (135)

موض_وع صفح_ه

استق_رار ط_ولانى خ__ودكامگ_ان در

دوزخ••• 109

راز سق_______وط ب_ه دوزخ••• 113

لباس هاى زينتى در جهان ديگر••• 115

ايمان به معاد و نقش آن در ت_ربيت انسان ها••• 119

او مالك و حاكم برهمه چيزاست••• 123

بازتاب معاد در زندگى انسان ها••• 124

(136) «»

اين كتاب از سرى «30 عنوان» كتاب هاى جديدى است كه در عرصه تفسير موضوعى قرآن كريم براى جوانان عزيز با حمايت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى توليد و منتشر مى شود .

مؤسسه قرآنى تفسير جوان

اَلاِْهْداءِ

اِلى سَيِّدِنا وَ نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ

رَسُولِ اللّهِ وَ خاتَمِ النَّبِيّينَ وَ اِلى مَوْلانا

وَ مَوْلَى الْمُوَحِّدينَ عَلِىٍّ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَ اِلى بِضْعَةِ

الْمُصْطَفى وَ بَهْجَةِ قَلْبِهِ سَيِّدَةِ نِساءِ الْعالَمينَ وَ اِلى سَيِّدَىْ

شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، السِبْطَيْنِ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ اِلَى الاَْئِمَّةِ التِّسْعَةِ

الْمَعْصُومينَ الْمُكَرَّمينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ سِيَّما بَقِيَّةِ اللّهِ فِى الاَْرَضينَ وَ وارِثِ عُلُومِ

الاَْنْبِياءِ وَ الْمُرْسَلينَ ، الْمُعَدِّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ وَ الْمُدَّخِرِ لاِِحْياءِ الْفَرائِضِ وَ مَعالِمِ الدّينِ ،

الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ عَجَّلَ اللّهُ تَعالى فَرَجَهُ الشَّريفَ فَيا مُعِزَّ

الاَْوْلِياءَوَيامُذِلَ الاَْعْداءِاَيُّهَاالسَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الاَْرْضِ وَالسَّماءِقَدْمَسَّنا

وَ اَهْلَنَا الضُّ___رَّ فى غَيْبَتِ___كَ وَ فِراقِ___كَ وَ جِئْن_ا بِبِضاعَ_ةٍ

مُزْجاةٍ مِنْ وِلائِكَ وَ مَحَبَّتِكَ فَاَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ مِنْ مَنِّكَ وَ

فَضْلِكَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا بِنَظْرَةِ رَحْمَةٍ مِنْكَ

اِنّا نَريكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ

(4)

روز ج____داي___ى

ميقات: اين واژه از ماده «وَقْت» برگرفته شده، و به معنى وقت مقرر و معلوم آمده است؛ بسان «ميعاد» و «مِقْدار»، كه از «وَعْد» و «قَدْر» ريشه دارند. و اگر به جاهايى «ميق__ات» گفت__ه ش__ده به خ__اط__ر اين است كه حض__ور و ت__وقف و يا گ___ردآم_دن در آنج___ا، وق_ت مق__رر و معل___ومى دارد كه ب__اي__د رع__ايت ش__ود.

بى گم_ان وعدگاه ما با شما روز ب_زرگ داورى است؛ همان روز وص_ف ناپذيرى كه خ_دا ميان م_ردم داورى نموده و به هركس آنچه وعده فرموده، و در خور آن است پ_اداش و كيف_ر خواهد داد.

يَ___وْمَ يُنْفَ__خُ فِي الصُّ__ورِ فَتَ_أْتُونَ أَفْ_واجاً (1)

1- 18 / نباء .

«» (5)

روزى كه در صور دميده مى شود، و گروه گروه مى آييد.

از ديدگاه برخى منظور اين است كه: شما دسته دسته و با چهره ها و قيافه هاى مختلف از راه ها و مكان هاى گوناگون براى حسابرسى مى آييد. امّا از ديدگاه پاره اى: شما امت ها هر كدام با پيامبر صلى الله عليه و آله خويش مى آييد.

ك__وت__اه ت__ري_ن است__دلال ب__راى مع__اد

قُلْ اَمَرَ رَبّى بِالْقِسْطِ وَ اَقيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصي_نَ لَ_هُ ال_دّينَ كَم_ا بَ__دَأَكُ__مْ تَعُ_ودُونَ (1)

1- 29 / اعراف .

(6) «»

بگو : پروردگارم به عدالت فرمان داده است وتوجه خويش را در هر مسجد ( و به هنگام عبادت ) به سوى او كنيد و او را بخوانيد و دين ( خود ) را براى او خالص گ__رداني__د ( و ب__داني__د ) هم__ان گ__ون__ه ك__ه در آغ__از شم__ا را آفريد ( بار ديگر در رست______اخي____ز ) ب__ازمى گ__ردي________د .

عدالت مفهوم وسيعى داردكه همه اعمال نيك را دربرمى گيرد، زيرا حقيقت عدالت ، آن است كه هرچيز را در مورد خود به ك__ار برند و به ج__اى خ__ود نهن____د .

گرچه

ميان « عدالت » و « قسط » ، تفاوتى وجود دارد ، « عدالت » به اين گفته مى شود كه انسان حق هركس را بپردازد و نقطه مقابلش آن است كه ظلم و ستم كند و حقوق افراد را از آن ها دريغ دارد ، ولى « قسط » مفهومش آن است كه حق كسى را به ديگرى ندهد و به تعبي__ر ديگ__ر تبعي__ض روا ن__دارد و نقط__ه مقابلش آن است كه ح___ق كس_____ى را ب___ه ديگ______رى ده____د .

ولى مفهوم وسيع اين دو كلمه ، مخصوصا به هنگامى كه جدا از يكديگر استعمال مى شوند ، تقريبا مساوى است و به معنى رعايت اعتدال در همه چيز و همه كار و هرچي__ز را به ج__اى خ___ويش ق___رار دادن مى ب___اش___د .

«» (7)

در مورد معاد و رستاخيز مردگان ، بحث زياد شده است و از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه هضم اين مسأله براى بسيارى از مردم كوته فكر در اعصار پيشين مشكل بوده است تا آن جا كه گاهى مطرح شدن مسأله رستاخيز و معاد را در گفتار انبياء ، دليل بر نادرست بودن دعوت آن ها و حتى ( اَلْعَياذُ بِاللّه ) دليل بر جنون و ديوانگى آنان مى گرفتند و مى گفتند : « اَفْتَرى عَلَى اللّهِ كَذِبا اَمْ بِهِ جِنَّةٌ : اين كه پيامبر مى گويد بعد از آن كه خاك شديد و پراكنده گشتيد ، بازهم زنده خواهيد شد ، تهمتى است كه بر خدا بسته و يا ديوانه است » ( 8 / سبأ ) .

ولى بايد توجه داشت چيزى كه بيشتر موجب تعجب و شگفتى آنان مى شد ، مسأله معاد جسمانى بود ، زيرا باور نمى كردند پس از آن كه

بدن هاى ما خاك گردد و ذرات خاكش در مسير باد و طوفان قرار گيرد و به هر گوشه اى از كره زمين افشانده شود، بارديگر اين ذرات پراكنده، از آغوش خاك و از ميان امواج درياها و از لابلاى ذرات هوا گردآورى شود و همان انسان نخستين ، لباس حيات و زندگى دربرپوشد . (8) «»

قرآن مجيد در آيات مختلف به اين پندار نادرست پاسخ گفته و آيه فوق يكى از كوتاه ترين و جالب ترين تعبيرات را در اين زمينه بازگو مى كند و مى گويد : نگاهى به آغاز آفرينش خود كنيد ، ببينيد همين جسم شما كه از مقدار زيادى آب و مقدار كمترى مواد مختلف ، فلزات و شبه فلزات تركيب شده است ، در آغاز كجا بود ؟ آب هايى كه در ساختمان جسم شما به كار رفته ، هر قطره اى از آن ، احتمالاً در يكى از اقيانوس هاى روى زمين سرگردان بود و سپس تبخير گرديد و تبديل به ابرها و به شكل قطرات باران بر زمين ها فروريختند و ذراتى كه هم اكنون از مواد جامد زمين در ساختمان جسم شما به كار رفته ، روزى به صورت دانه گندم يا ميوه درخت يا سبزى هاى مختلف بود كه از نقاط پراكنده زمين گردآورى شد .

«» (9)

بنابراين چه جاى تعجب كه پس از متلاشى شدن و بازگشت به حال نخستين ، باز همان ذرات جمع آورى گردد و به هم پيوندند و اندام نخستين را تشكيل دهد ؟ و اگر چنين چيزى محال بود، چرا در آغاز آفرينش انجام شد ؟ بنابراين « همان گونه كه در آغاز ، خدا شما را آفريده است ، در روز رستاخيز نيز بازمى گرداند » و

اين همان مطلب__ى است ك__ه در جمل__ه ك__وت__اه ب__الا مى خ__وانيم .(1)

1- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 2، صفحه 76 تا 77 .

(10) «»

مقايس__ه زن__دگ__ى اي_ن جه__ان و آن جه_ان

اُولئِكَ لَهُمْ جَنّاتُ عَدْنٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهِمُ الاَْنْهارُ يُحَلَّوْنَ فيها مِنْ اَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ يَلْبَسُونَ ثِيابا خُضْرا مِنْ سُنْدُسٍ وَ اِسْتَبْرَقٍ مُتَّكِئينَ فيها عَلَى الاَْرائِ___كِ نِعْ__مَ الثَّ__وابُ وَ حَسُنَ__تْ مُ__رْتَفَق___ا(1)

آن ها كسانى هستند كه بهشت جاودان از آنشان است، باغ هايى از بهشت كه نهرها از زيردرختان و قصرهايش جارى است ، در آن جا با دستبندهايى از طلا آراسته اند و لباس هاى ( فاخرى ) به رنگ سبز از حرير نازك و ضخيم در برمى كنند ، درحالى كه بر تخت ها تكيه كرده اند، چه پاداش خوبى و چه جمع نيكويى؟

1- 31 / كهف .

«» (11)

« اَساوِرَ » جمع « اَسْوِرَة » بر وزن « مشورة » و آن نيز به نوبه خ_ود جمع « سِ_وار » بر وزن « غب_ار » و « كِت_اب » است و در اص_ل از كلم_ه فارس_ى « دستوار » يعنى دستبند گرفته ش_ده و بعد از آن كه معرب گرديده از آن فعل هاى ع______رب____ى ني___ز مشت___ق ش_______ده اس____ت .

« اَرائِك » جمع « اَريكَة » به تختى مى گويند كه اطراف آن از هرطرف به ص____ورت س___ايبان پ___وشانيده ش_____ده است .

تجس_م اعم_ال يكى از مه_م ترين مساي_ل مرب_وط به رستاخي_ز است ، بايد بداني_م آن چه در آن جه_ان اس_ت بازت_اب وسي_ع و گسترده و تكامل يافته اى از اين جهان است ، اعمال ، افكار ، روش هاى اجتماعى ما و خوهاى مختلف اخلاق_ى در آن جهان تجس_م مى يابند و هميشه با ما خواهن_د بود .

(12) «»

آيه فوق ترسيم زنده اى از همين حقيقت است ،

ثروتمندان ستم پيشه و انحصارگرى كه دراين جهان در سراپرده هايى تكيه مى كردند و سرمست از باده ها بودند و سعى داشتند همه چيزشان از مؤمنان تهيدست جدا باشد در آن جا هم « سُرادِق » و سراپرده اى دارند اما از آتش سوزان چرا كه ظلم در حقيقت آتش س__وزان__ى است كه خ__رم_ن زن__دگ__ى و امي__د مستضعف__ان را محت__رق م_ى كن__د .

در آن جا هم نوشابه هايى دارند كه تجسمى است از باطن شراب دنيا و نوشابه هايى كه از خون دل مردم محروم فراهم شده است ، نوشابه اى كه به اين ظالمان در آن جهان هديه مى شود نه تنها امعاء و احشاء را مى سوزاند بلكه همچون فلز گداخته است كه پيش از نوشيدن ، هنگامى كه به دهان و صورت نزديك مى شود چهره هاشان را برشته مى كند .

«» (13)

اما به عكس ، آن ها كه براى حفظ پاكى و رعايت اصول عدالت پشت پا به اين مواهب زدند و به زندگى ساده اى قناعت كردند و محروميت هاى اين دنيا را براى اجراى اصول عدالت به خاطر خدا تحمل نمودند ، در آن جا باغ هايى از بهشت با نهرهايى از آب جارى و بهترين لباس ها و زينت ها و شوق انگيزترين جلسات در انتظارشان خواهد بود و اين تجسمى است از نيت پاك آن ها كه مواهب رابراى همه بندگان خدا مى خواستند .

ق_رآن و مس_أله معاد

كوتاه سخن اين كه ترسيمى كه قرآن مجيد از معاد و چهره هاى آن و مقدمات و نتايج آن دارد و دلايل گويايى كه در اين زمينه مطرح كرده است، به قدرى زنده و قانع كننده است كه هر كس كمترين بهره اى از وجدان بيدار داشته باشد، تحت تأثير عميق آن قرار مى گيرد.

(14) «»

به گفته بعضى : حدود يك هزار

و دويست آيه از قرآن پيرامون معاد بحث مى كند كه اگر آن ها جمع آورى و تفسير شود ، خود كتاب قطورى خواهد شد و ما اميدواريم بعد از پايان نگارش اين تفسير، هنگامى كه به خواست خدا به بحث «تفسير موضوعى» مى پ__ردازي__م اين مجم__وعه را در دست__رس ع__لاقه مندان ق__رار دهيم.

اثبات معاد از طريق "حكمت آفرينش اين جهان"

وَ ما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبينَ(1)

ما آسمان ه_ا و زمين و آن چ_ه در مي_ان اين دو است ، را بى ه_دف ني_اف_ري_ديم .

1- 38 / دخان .

«» (15)

واژه « لاعِ__ب » از م__اده « لَعْ__ب » به گفت__ه « راغب » ، ب__ه معن__ى عملى م__ى ب__اش____د ك__ه ب__دون قص___د صحي___ح انج___ام ش___ود .

آرى اين آفرينش عظيم و گسترده ، هدفى داشته است ، اگر به گفته شما مرگ ، نقطه پايان زندگى است و بعداز چندروز خواب و خور و شهوت و اميال حيوانى ، زندگى پايان مى گيرد و همه چيزتمام مى شود، اين آفرينش ، لعب و لغو و بيهوده خواهد بود .

باوركردنى نيست كه خداوند قادر حكيم ، اين دستگاه عظيم را تنها براى اين چند روز زندگى زودگذر و بى هدف و توأم با انواع درد و رنج آفريده باشد ، اين با حكمت خ______داون_____د ه__رگ_____ز س_____ازگ__ار نخ__واه__د ب____ود .

بنابراين مشاهده وضع اين جهان ، نشان مى دهد كه مدخل و دالانى است براى جهانى عظيم تر و ابدى ، چ_را در اين ب_اره ان__ديشه نمى كني__د ؟!

(16) «»

ما خَلَقْناهُما اِلاّ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ اَكْثَ_رَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (1)

ما آن دو را فقط به حق آفريديم ، ولى اكث_ر آن ها نمى دانند .

حق بودن اين دستگاه ، ايجاب مى كند كه هدف معقولى داشته باشد و آن بدون وجود جهان ديگر ممكن

نيست ، به علاوه حق بودن آن اقتضاء دارد كه افراد نيكوكار و بدكار ، يكسان نباشند و از آن جاكه ما در اين جهان ، كمتر مشاهده مى كنيم كه هريك از اين دو گروه ، جزاى مناسب كار خويش را دريابند ، حق ايجاب مى كند كه حساب و كتاب و پاداش و كيفرى در جهان ديگرى ، در كار باشد ، تا هركس جزاى مناسب عمل خويش را بيابد .

1- 39 / دخان .

«» (17)

« حَق » در اين آيه اشاره به هدف صحيح آفرينش و آزمايش انسان ها و قانون تكامل و نيز اجراى صحيح اصول عدالت است ، اما غالب آن ها اين حقايق را نمى دانند ، زيرا انديشه و فكر خود را به كار نمى گيرند ، وگرنه دلايل مبدأ و معاد ، واضح و آشكار اس__ت .(1)

دلايل دو گانه معاد

اَيَحْسَ___بُ الاِْنْس___انُ اَنْ يُتْ__رَكَ سُ___دًى(2)

آيا انسان گمان مى كند بيهوده و بى هدف رها مى شود؟

1- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 5، صفحه 51 .

2- 36 / قيامت .

(18) «»

سپس به دو استدلال جالب درباره معاد مى پردازد كه يكى از طريق بيان " هدف آفرينش و حكمت خداوند" است و ديگرى از طريق بيان " قدرت او به استناد تحول و تكامل نطفه انسان در مراحل مختلف عالَم جنين" .

« سُ_دى » به معنى مُهمل و بيهوده و بى هدف است ، عرب « اِبِلٌ سُدًى » را در مورد شترى كه بدون ساربان رهاشده و هرجا مى خواهد به چرامى رود، به كار مى برد .

منظور از « اِنْس_ان » در اين آيه همان انسانى است كه منكر معاد و رستاخيز مى باشد ، آيه مى گويد : او چگونه باور مى كند خداوند اين جهان پهناور را با اين عظمت و

اين همه شگفتى ها ، براى انسان بيافريند ، ولى در آفرينش انسان هدفى نباشد ؟ چگونه مى توان باور كرد كه هر عضوى از اعضاى انسان براى هدف خاصى آفريده شده باشد ، چشم براى ديدن ، گوش براى شنيدن و قلب براى رسانيدن غذا و اكسيژن و آب به تمام سلول هاى بدن . حتى خطوط سر انگشتان نيز حكمتى دارد ، ولى براى مجموع وجود او هيچ هدفى در كار نباشد و بيهوده و مهمل و بدون هيچگ__ونه ب__رنامه و ام__ر و نه__ى و تكلي__ف و مس_ؤوليت آف__ريده ش__ده ب__اشد ؟

«» (19)

يك فرد عادى اگر مصنوع كوچكى بى هدف بسازد ، به او ايراد مى گيرند و نامش را از زمره انسان هاى عاقل حذف مى نمايند ، چگونه خداوند حكيم مطلق ممكن است چنين آفرينش بى هدفى داشته باشد ؟

و اگر گفته شود هدف همين زندگى چند روزه دنياست ، همين خور و خواب تكرارى و آميخته با هزار گونه درد و رنج ، قطعا اين چيزى نيست كه بتواند آن آف______رينش ب______زرگ را ت___وجيه كن__د .

بزرگترى يعنى زندگى جاويدان در جوار قرب رحمت حق و تكامل بى وقفه و ب__ى پ__اي__ان ، آف___ري___ده ش_____ده است .

(20) «»

اَلَ___مْ يَ___كُ نُطْفَ_____ةً مِ____نْ مَنِ____ىٍّ يُمْن__ى(1)

آي__ا او نطف__ه اى از من__ى كه در رَحِم ريخت__ه مى ش__ود ، نب_ود ؟

ثُ__مَّ ك____انَ عَلَقَ____ةً فَخَلَ______قَ فَسَ______وىّ(2)

سپس به شكل خون بسته درآمد و او را آفريد و موزون ساخت ؟

فَجَعَ___لَ مِنْ____هُ الزَّوْجَيْ___نِ الذَّكَ___رَ وَ الاُْنْث__ى(3)

و از او دو زوج م____ذك_______ر و م_______ؤن__ث آف_______ري___د .

اَلَيْ__سَ ذلِ_كَ بِق__ادِرٍ عَ_لى اَنْ يُحْيِ__ىَ الْمَ__وْت_ى(4)

آي__ا چني_ن كس_ى ق_ادر نيست ك_ه م_ردگ__ان را زن__ده كن_____د ؟

1- 37 / قيامت .

2- 38 / قيامت .

3- 39 /

قيامت .

4- 40 / قيامت .

«» (21)

آيا كسى كه نطفه كوچك و بى ارزش را در ظلمتكده رَحِم مادر ، هر روز آفرينش جديدى مى بخشد و لباس تازه اى از حيات و زندگى در تن او مى كند و چهره نوينى به او مى دهد ، تا سرانجام انسان مذكر يا مؤنث كاملى شود و از مادر متولد مى گردد ، ق_______ادر نيس___ت م____ردگ___ان را زن____ده كن_____د ؟

اين بيان در حقيقت در مقابل منكرانى است كه در مسأله معاد جسمانى غالبا دم از محال بودن مى زدند و امكان بازگشت به زندگى را بعد از مردن و خاك شدن نفى مى كردند و قرآن براى اثبات امكان اين معنى دست انسان را گرفته و او را به آغاز خلقتش بازمى گرداند ، مراحل عجيب جنين و تطورات شگفت انگيز انسان را در اين مراحل به او نشان مى دهد ، تا بداند او بر همه چيز قادر و تواناست و به تعبير ديگر بهترين دليل ب_راى امك_ان يك شى ء ، وق__وع آن است .

(22) «»

تطورات جنين يا رستاخيزهاى مكرر

« نُطفه » در اصل به معنى " آب كم يا آب صاف" است ، سپس به قطرات آبى كه از ط__ريق لق__اح سبب پي__دايش انس__ان ي__ا حي__وانى مى ش__ود ، گفت__ه ش_ده است .

در حقيقت تحول نطفه در دوران جنينى از عجيب ترين پديده هاى جهان هستى است كه موضوع علم « جنين شناسى » مى باشد و در قرون اخير پرده از روى اسرار آن تا ح__د زي_ادى ب__رداشت__ه ش__ده است .

قرآن در آن روز كه هنوز اين مسائل كشف نشده بود ، كرارا به عنوان يكى از نشانه هاى قدرت خداوند روى آن تكيه كرده و اين خود از نشانه هاى عظمت اين

كت_____اب ب___زرگ آسم___ان___ى اس_____ت .(1)

1- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 5، صفحه 600 تا 602 .

«» (23)

ابر و باران عامل حيات زمي_ن و روي_ش گي_اه_ان

مُعْصِرات: اي__ن واژه جم__ع «مُعْصِرَة» و از ريش___ه «عَصْر» به معنى فشار آم__ده، و در آي__ه به مفهوم ابرهاى باران زا و گرانبارى است كه آبى فراوان به همراه دارد.آن گاه با فش_رده ش_دن به وسيل_ه باد، بسان ريزش آبِ لباس تر با فش_ردن آن ، ب_____ه ص_____ورت ب_____اران ف__رو مى ري_____زد و مى ب_____ارد.

ثَجّاج: از ماده «ثَجّ» به معنى فرو ريختن آب فراوان به صورت پياپى و بشدت، بسان خونريزى از بدن به صورت مداوم يا يكباره آمده است.

با اين بيان نعمت خورشيد و نوربخشى و هديه نمودن حرارت از سوى خورشيد به جه__اني__ان نعمت__ى همگ__انى، و ب_راى هم_ه پ_ديده هاست.

از ديدگاه گروهى از مفسران پيشين، منظور بادهايى است كه ابرهاى باران زا را به

(24) «»

فرمان خدا جا به جا مى كنند، و به هر سو مى رانند. «اَزْهَرِىّ» بر اين باور است كه «م_ن» در آي_ه به معن_ى «ب_ا» مى ب_اش_د، چ_را ك_ه خ_داى ف_رزانه اب_ر را مى ب_اران__د.

و از ديدگاه «ربيع» و «ابوالعاليه» واژه «مُعْصِرات» به معنى ابرهاى گرانبار و باران زا است. «مُجاهِد» مى گويد: و از ابرهاى باران زا آبى بسيار ريزان _ كه به شدت مى ريزد و تند مى بارد _ ف_رود آوردي_م. امّا به ب_اور «قَتادَة» آبى هماره ريزان كه پي_اپ__ى مى ب__ارد ف__رود آوردي___م.

لِنُخْ_رِجَ ب_ِهِ حَب_ًّا وَ نَب_اتاً (1)

تا دانه و گياهى را با آن برويانيم.

1- 15 / نباء .

«» (25)

هدف از آفرينش آسمان و ابرهاى باران زا و فرود باران اين بود كه به وسيله آن، زمين را جنب و جوشِ حيات بخشيم و دانه ها و گياهان را برويانيم. منظور از دانه در آيه، عبارت از

هر چيزى است كه داراى شاخه و ساقه است، و آن را درو مى كنند. و گياه و نبات به معنى هر گل و گياه و علف و چراگاه و مزرعه اى است كه از آن بهره مى برند.

با اين بيان خداى فرزانه در اين آيه هر آنچه از زمين مى رويد، همه را به صورت كلى بيان فرمود و روشنگرى كرد كه به وسيله باران همه روييدن_ى ها را مى روي_ان_د.

از ديدگاه برخى منظور از واژه «حَبَا»، عبارت از دانه ها و ميوه ها و چيزهايى است كه موادّ غذايى انسان را مى سازد و انسان از آنها بهره ور مى گردد؛ و واژه «نَباتا» گي__اه__ان و عل_ف ه_اي_ى اس__ت ك___ه حي___وان__ات از آن ه___ا م___ى خ___ورن__د.

(26) «»

وَ جَن______ّاتٍ أَلْف______اف________اً (1)

و ب______اغ ه____اي_____ى [ب____ا درخت____ان] دره______م پيچي_____ده [و انب______وه].

اَلْفاف: اين واژه جم_ع «لَ_فّ» و «لَفيف» به معن_ى دره_م پيچي_ده آم_ده است.

هدف اين بود كه به وسيله باران، باغها و بوستان هاى زيبا و پردار و درخت و دره__م پيچي___ده ب__روي__اني__م و پ__دي__د آوري__م.

إِنَّ يَ__وْمَ الْفَصْ__لِ ك___انَ مِيق__ات__اً (2)

بى گمان وعده گاه [ما با شما] روز داورى است.

1- 16 / نباء .

2- 17 / نباء .

«» (27)

علل سه گانه ترس انسان از مرگ

قُ_لْ اِنَّ الْمَ_وْتَ الَّ__ذى تَفِ__رُّونَ مِنْ_هُ فَ__اِنَّ_هُ مُ_لاقيكُمْ ثُ_مَّ تُ_رَدُّونَ اِل__ى ع__الِ__مِ الْغَيْ__بِ وَ الشَّه___ادَةِ فَيُنَبِّئُكُ__مْ بِم__ا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (1)

بگو اين مرگى كه از آن فرار مى كنيد ، سرانجام با شماملاقات خواهد كرد ، سپس به س_وى كسى كه از پنهان و آشكار باخبر است ، برده مى شويد و شما را از آن چه انج___ام م_ى دادي___د ، خب___ر مى ده___د.

ولى مسلما اين وحشت و اضطراب ، مشكلى را حل نمى كند چون مرگ ، شترى است كه ب__ر دَرِ خانه همه خوابيده است .

1- 8 / جمعه .

(28) «»

ق_ان_ون م__رگ

، از عم_ومى ت_رين و گست_رده ت_ري_ن ق__وانين اين عالَم است ، انبي__اء ب__زرگ الهى و فرشتگان مقربين همه مى مي__رند و جُز ذات پ__اك خ__داوند در اين جهان باقى نمى ماند .

تنها راه براى پايان دادن به اين وحشت ، پاك سازى اعمال و شستشوى دل از آلودگى گناه مى باشد كه هركس حسابش پاك است ، از محاسبه اش چه باك است ؟

معمولاً غالب مردم از مرگ مى ترسند ، تنها گروه اندكى هستند كه بر چهره مرگ لبخند مى زنند و آن را در آغوش مى فشارند ، دلقى (1) رنگ رنگ را مى دهند و جانى ج__اودان را مى گي____رن____د .

1- دَلْق يعنى جامه كهنه وصله دار ، آن هم وصله هاى غيرهمرنگ .

«» (29)

چ___را م___رگ و مظ___اه__رش و حت__ى ن__ام آن ب_راى ع__ده اى دردآور اس__ت ؟

_ دليل عمده اش اين است كه به زندگى بعد از مرگ ، ايمان ندارند و يا اگر ايمان دارند ، اين ايمان به صورت يك باور عميق درنيامده و بر افكار و عواطف آن ها حاك_م نش_ده اس_ت .

وحشت انسان از فناء و نيستى ، طبيعى است . انسان حتى از تاريكى شب مى ترسد چراكه ظلمت ، نيستىِ نور است و گاه از مرده نيز مى ترسد چراكه آن هم در مسير فناء قرار گرفته است .

اما اگر انسان با تمام وجودش باور كند كه دنيا ، زندان مؤمن و بهشت كافر است

(30) «»

( اَلدُّنْي_ا سِجْ__نُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْك_افِرِ ).(1)

اگ__ر ب__اور كند كه اين جسم خاكى ، قفسى است براى مرغ روح او كه وقتى اين قفس شكست ، آزاد م__ى ش__ود و به ه___واى ك__وى دوست پَر و ب__ال مى زند ، اگر باور كند كه « حجاب چه__ره ج__ان مى شود

غب__ار تنش » ، مسلم__ا در آرزوى آن دَم اس___ت ك__ه از اي__ن چه___ره پ___رده ب__رفكن_د .

اگر باور كند كه مرغ باغ ملكوت است و از عالَم خاك نيست و تنها « دو سه روزى قفسى ساخته اند از بدنش » ، آرى اگر ديدگاه انسان درباره مرگ چنين باشد ، هرگز از مرگ وحشت نمى كند ، در عين اين كه زندگى را براى پيمودن مسير تكامل خواهان است .

1- « سفينة البحار » ، جلد 1 ، صفحه 603 .

«» (31)

_ علت ديگر براى ترس از مرگ ، دلبستگى بيش از حد به دنيا است ، چراكه مرگ ميان او و محبوبش جدايى مى افكند و دل كندن از آن همه امكاناتى كه براى زن__دگى م__رف__ه و پُ__رعيش و ن__وش فراهم س__اخت_ه ، ب__راى او طاقت فرسا است .

_ عامل سوم خالى بودن ستون حسنات و پُر بودن ستون سيّئات نامه عمل است .

در ح__ديثى مى خ__وانيم: كس__ى خ__دمت پي__امبر اك_رم صلى الله عليه و آله آم__د و ع_رض ك______رد: « ي____ا رس__ول اللّه صلى الله عليه و آله م_____ن چ___را م__رگ را دوس___ت نم___ى دارم » ؟

فرمود : « آيا ثروتى دارى » ؟ عرض كرد : « آرى » ، فرمود : « چيزى از آن را پيش از خود فرستاده اى » ؟ عرض كرد : « نه » ، فرمود : « به همين دليل است كه

(32) «»

مرگ را دوست ندارى ( چون نامه اعمالت از حسنات خالى است ) » .(1)

ديگرى نزد ابوذر آمد و همين سؤال را كرد كه : « چرا از مرگ متنفريم » ؟ فرمود : « لاَِنَّكُمْ عَمَّرْتُمُ الدُّنْيا وَ خَرَّبْتُمُ الاْخِرَةَ فَتَكْرَهُونَ اَنْ تَنْتَقِلُوا مِنْ عُمْرانٍ اِلى خَرابٍ :

براى اين كه شما دنيا را آباد كرده ايد و آخرتتان را ويران ، طبيعى است كه دوست ن__داريد از نقط__ه آبادى به نقط__ه وي__رانى منتق__ل ش__وي_د » .(2)

انكار معاد، بهانه اى براى هوسرانى

بَلْ يُريدُ الاِْنْسانُ لِيَفْجُرَ اَمامَهُ (3)

(انسان شك در معاد ندارد) بلكه او مى خواهد (آزاد باشد و) مادام العمر گناه كند .

1و2 - « محجة البيضاء » ، جلد 8 ، صفحه 258 .

1- 5 / قيامت .

«» (33)

او مى خواهد از طريق انكار معاد ، كسب آزادى براى هرگونه هوسرانى و ظلم و بيدادگرى و گناه بنمايد ، هم وجدان خود را از اين طريق اشباع كاذب كند و هم در برابر خلق خدا مسؤوليتى براى خود قائل نباشد ، چراكه ايمان به معاد و رستاخيز و دادگ_اه عدل خ_دا ، س_دّ عظيم_ى در مق_ابل ه_رگ_ونه عصي__ان و گن_اه است .

اين منحصر به زمان هاى گذشته نبوده است ، امروز هم يكى از علل گرايش به مادى گرايى و انكار مبدأ و معاد ، كسب آزادى براى « فجور » و گريز از مسؤوليت ها و شكستن هر گونه قانون الهى است وگرنه دلايل مبدأ و معاد آشكار است .(1)

1- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات بي__ان جوان ، جلد 5، صفحه 592 تا 530.

(34) «»

انح___راف در دني__ا، سق__وط در آخ______رت

وَ اِنَّ__كَ لَتَ__دْعُ__وهُ__مْ اِل__ى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (1)

به طورقطع و يقين توآن ها رابه صراط مستقيم دعوت مى كنى.

صراط مستقيمى كه نشانه هاى آن نمايان است و با اندك دقتى صاف بودن آن روشن مى گردد .

مى دانيم راه راست ، نزديك ترين فاصله ميان دونقطه است و يك راه بيش نيست ، درحالى كه جاده هاى انحرافى كه در چپ و راست آن ق_رار گ_رفته ، بى نه__ايت است .

گرچه دربعضى ازروايات اسلامى،صراط مستقيم به ولايت على تفسيرشده(2)،

1- 73 / مؤمنون .

2- « نور الثقلين » ، جلد 3 ، صفحه 548 .

«» (35)

ولى چن__ان كه ب_اره_ا گفت__ه ايم ، اين گونه روايات ، بيان بعضى از مصداق هاى روش__ن است و هيچ

منافات با وجود مص__اديق ديگ__ر م__انند ق__رآن و ايمان به مب____دأ و مع_____اد و تق___وا و جه___اد و ع__دل و داد ن_______دارد .

وَ اِنَّ الَّذينَ لايُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ(1)

اما كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، از اين صراط منح__رفند .

« ناكِب » از ماده « نَكْب » و « نُكُوب » به معنى انحراف از مسير است و « نَكْبَت دنيا » درمقابل « روى آوردن دنيا » به معنى انحراف و پشت كردن دنيا است .

روشن است كه منظور از « صِراط » در اين آيه ، همان صراط مستقيم در آيه پيش از آن است .

1- 74 / مؤمنون .

(36) «»

اين نيز مسلم است كسى كه در اين جهان از صراط مستقيم حق منحرف گردد ، در جهان ديگر هم از صراط بهشت منحرف شده و به دوزخ سقوط مى كند ، چراكه هرچه در آن جا است، نتيجه مستقيم كارهاى اين جا است ، تكيه كردن روى عدم ايمان به آخرت و ارتباط و پيوند آن با انحراف از طريق حق ، به خاطر آن است كه انسان تا ايم____ان ب_____ه مع___اد نداشت___ه ب__اش____د ، احس___اس مس____ؤوليت نم___ى كن___د .

در حديثى از اميرمؤمنان على مى خوانيم : « اِنَّ اللّهَ جَعَلَنا اَبْوابَهُ وَ صِراطَهُ وَ سَبيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذى يُؤْتى مِنهُ فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وِلايَتِنا اَوْ فَضَّلَ عَلَيْنا غَيْرَنا فَاِنَّهُمْ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ :خداوند ما رهبران دينى و الهى را درهاى وصول به معرفتش و صراط و طريق و جهتى كه از آن به او مى رسند ، قرار

«» (37)

داده بن__اب_راي__ن كس__انى كه از ولاي__ت ما منح__رف گردند، يا ديگرى را برما برگزينند، آن ها از صراط حق منحرفند » .(1)(2)

مق___ايسه كني__د، نتيج__ه بگي_ري___د

فَانْظُرْ اِلى اثارِ رَحْمَتِ اللّهِ كَيْفَ يُحْيِى الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِه_ا اِنَّ ذلِكَ لَمُحْىِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ قَديرٌ(3)

1- « نور الثقلين » ، جلد 3 ، صفحه 549 .

2- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 3، صفحه 673 تا 674.

3- 50 / روم .

(38) «»

به آثار رحمت الهى بنگر كه چگونه زمين را بعد از مردنش زنده مى كند ، آن كس ( كه زمين مرده را زنده كرد ) زنده كننده مردگان در قيامت است و او بر همه چيز توانا اس_________ت .

تكيه روى جمله « فَانْظُرْ » ( بنگر ) اشاره به اين است كه آن قدر آثار رحمت الهى در احياى زمين هاى مرده به وسيله نزول باران آشكار است ، كه با يك نگاه ك__ردن ب__دون ني__از به جستج__وگ__رى بر ه__ر انس__ان ظاه_ر مى شود .

تعبير به « رحمت الهى » در مورد باران ، اشاره به آثار پربركت آن از جهات مختلف است .

باران ، زمين هاى خشك را آبيارى و بذر گياهان را پرورش مى دهد .

باران ، به درخت___ان ، زن___دگى و حي___ات ن___وي___ن مى بخش____د .

«» (39)

باران ، گ__رد و غب__ار هوا را ف__رومى نشاند و محي_ط زيست انس__ان را سالم و پ__اك مى كند .

باران ، گي__اه__ان را شستش_و داده و ب__ه آن ه_ا ط__راوت مى بخشد .

باران هوارا مرطوب و ملايم و ب_راى انسان قابل استنش__اق مى كند .

باران ، به زمين فرومى رود و بعداز چندى به ص__ورت قن__ات ها و چشمه ها ظ__اهر مى شود .

باران ، نهرها و سيلاب هايى به راه مى اندازد كه بعد از مهار شدن در پشت سدها ، ت__ولي___د ب____رق و ن_____ور و روشن__ايى و ح_______ركت مى كنن_____د .

و ب__الاخ__ره

ب__اران ، ه__واى گ__رم و س__رد ، ه__ر دو را تع__ديل مى كند ، از گ__رم__ى م__ى ك__اه__د و س_______ردى را ق__اب__ل تحم____ل مى كن___د .

(40) «»

تعبير به « رحمت » در مورد باران در آيات ديگر قرآن نيز منعكس است ؛ از جمله در آيه 48 س__وره ف__رقان و 63 س___وره نم____ل .

و نيز در آيه 28 سوره شورى مى خوانيم : « وَ هُوَ الَّذى يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ : او كسى است كه باران را نازل مى كند ، بعد از آن كه مردم نوميد شده اند و دامنه رحمت خود را مى گستراند » .

سپس باتوجه به پيوندى كه مبدأ و معاد در مسائل مختلف دارند ، در پايان آيه م__ى اف__زاي__د : « اِنَّ ذلِ__كَ لَمُحْ__ىِ الْمَوْتى وَ هُ__وَ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ قَديرٌ » .

تعبير به « مُحْيى » به صورت اسم فاعل به جاى فعل مضارع ، مخصوصا با « لام » ت__أكي_د ، دلي_ل ب_ر نه__ايت ت__أكيد است .

بارها در آيات قرآن ديده ايم كه اين كتاب آسمانى براى اثبات مسأله معاد ، زنده ش__دن زمي__ن م__رده را بع__د از ن__زول ب__اران ، به عن__وان گ__واه انتخ__اب مى كند .

«» (41)

در آيه 11 سوره ق نيز بع_د از ذكر حيات زمين هاى مرده ، مى فرمايد : « كَذلِكَ الْخُروُجُ : رست__اخيز ني__ز چني__ن است » .

شبي_ه همين تعبي_ر در آيه 9 س_وره فاطر نيز آم_ده است كه مى فرمايد : « كَذلِكَ النُّشُورُ : نشور در قيامت اين گونه است » .

در واقع قانون حيات و مرگ همه جا شبيه يكديگر است ؛ كسى كه با چند قطره باران ، زمين مرده را زنده مى كند و شور و جنبش

و حركت در آن مى آفريند و اين كار همه سال وگاه همه روز تكرار مى شود ، اين توانايى را دارد كه انسان ها را نيز بعد از مرگ زنده كند ، همه جا مرگ به دست او است و حيات نيز به فرمان او .(1)

(42) «»

« محكمه وجدان » يا « قيامت صغرى »

ازقرآن مجيد به خوبى استفاده مى شودكه روح و نفس انسانى داراى سه مرحله است :

_ « نفس امّاره » : يعنى روح سركش كه پيوسته انسان را به زشتى ها و بدى ها دعوت مى كند و شهوات و فجور را در برابر او زينت مى بخشد ، اين همان چيزى

1- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات بي__ان جوان ، جلد 4، صفحه 163 تا 165.

«» (43)

است كه همسر عزيز مصر ، آن زن هوسباز هنگامى كه پايان شوم كار خود را مشاهده كرد، به آن اشاره نمود و گفت: « وَ م_ا اُبَرِّى ءُ نَفْسى اِنَّ النَّفْسَ لاََمّارَةٌ بِالسُّوءِ : من هرگز نفس خود را تبرئه نمى كنم ، چراكه نفس سركش همواره به بدى ها ف__رم__ان م__ى ده___د » ( 53 / ي_____وسف ) .

_ « نفس لوّامة » : كه در آيات مورد بحث به آن اشاره شد ، روحى است بيدار و نسبتا آگاه ، هر چند هنوز در برابر گناه مصونيت نيافته ، گاه لغزش پيدا مى كند و در دامان گناه مى افتد ، اما كمى بعد بيدار مى شود ، توبه مى كند و به مسير سعادت بازمى گردد ، انحراف درباره او كاملاً ممكن است ، ولى موقتى است نه دائم ، گناه از او سرمى زند، اما چيزى نمى گذرد كه جاى خود را به ملامت و سرزنش و توبه مى دهد .

اين همان چيزى است كه از آن به عنوان « وج_دان اخ_لاقى » ياد

مى كنند ، در بعضى از انسان ها بسيار قوى و نيرومند است و در بعضى بسيار ضعيف و ناتوان ، ولى به هر

(44) «»

حال در هر انسانى وجود دارد ، مگر اين كه با كثرت گناه آن را به كلى از كار بيندازد .

_ « نفس مُطْمَئِنَّ_ة » : يعنى روح تكامل يافته اى كه به مقام اطمينان و تقواى كامل و احساس مسؤوليت رسيده ، نفس سركش را رام كرده و ديگر به آسانى دچ___ار لغ___زش نم___ى ش___ود .

اين همان است كه در سوره والفج_ر آيه 27 و 28 مى فرمايد : « ي_ا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ، اِرْجِعى اِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً : اى نفس مطمئنّه ! به سوى پ___روردگ__ارت ب__ازگ__رد ، در ح_الى ك__ه ه__م ت__و از او خشنودى و هم او از تو » .

به هر حال اين « نفس لوّامة » ، رستاخيز كوچكى است در درون جان هر انسان كه بعد از انجام يك كار نيك يا بد، بلافاصله محكمه آن در درون جان تشكيل مى گردد و به حساب و كتاب او مى رسد .

«» (45)

لذا گاه در برابر يك كار نيك و مهم چنان احساس آرامش درونى مى كند و روح او لبريز از شادى و نشاط مى شود ، كه لذّت و شكوه و زيبايى آن با هيچ بيان و قلمى قابل توصيف نيست .و به عكس گاهى به دنبال يك خلاف و جنايت بزرگ ، چنان گرفتار كابوس وحشتناك و طوفانى از غم و اندوه مى گردد و از درون مى سوزد كه از زندگى به كلى سير مى شود و حتى گاه براى رهايى از چنگال اين ناراحتى خود را آگاهانه به مقامات قض__ايى مع__رفى و به

چ__وبه دار تسلي__م مى كن_د .

شباهت هاى پنجگانه دادگاه "وجدان" با دادگاه "رستاخيز"

اين دادگ__اه عجي__ب درون__ى ، شب__اهت عجيب_ى به دادگاه رستاخيز دارد ، زيرا :

_ قاضى و شاهد و مجرى حكم در حقيقت در اين جا يكى است ، همان طور كه

(46) «»

در قيامت چنين است : « ع_الِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّه_ادَةِ اَنْتَ تَحْكُ_مُ بَيْنَ عِب_ادِكَ: خ__داون___دا ! ت__و از اس__رار پنه__ان و آشك__ار آگ__اه__ى و تو در مي__ان بن__دگ___ان__ت قض____اوت خ___واه_____ى ك_____رد » ( 46 / زم___ر ) .

_ اين دادگاهِ وجدان ، توصيه و رشوه و پارتى و پرونده سازى رايج بشرى را نمى پذيرد ، همان طور كه درباره دادگاه قيامت نيز مى خوانيم : « وَ اتَّقُوا يَوْما لا تَجْزى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئ_ا وَ لا يُقْبَلُ مِنْه_ا شَف_اعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْه_ا عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَروُنَ : از آن روز بترسيد كه هيچ كس به جاى ديگرى مجازات نمى شود و نه شفاعتى پذيرفته مى گردد و نه فديه و رشوه اى و نه يارى مى شوند» ( 48/بقره ) .

_ محكمه وجدان مهم ترين و قطورترين پرونده ها را در كوتاه ترين مدت رسيدگى كرده ، حكم نهايى خود را به سرعت صادر مى كند ، نه استيناف در آن هست

«» (47)

و نه تجديدنظرى و نه ماه ها و سال ها سرگردانى ، همان طور كه در دادگاه رستاخيز نيز مى خوانيم : « وَ اللّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ وَ هُ_وَ سَريعُ الْحِس_ابِ : خداوند حكم مى كند و حكم او رد و نقض نمى شود و حساب او سريع است » ( 41 / رعد ) .

_ مجازات و كيفرش بر خلاف مجازات هاى دادگاه هاى رسمى اين جهان ، نخستين جرقه هايش در اعماق دل و جان افروخته مى شود و از آن جا به بيرون سرايت مى كند ،

نخست روح انسان را مى آزارد ، سپس آثارش در جسم و چهره و دگرگون شدن خواب و خوراك آشكار مى گ_ردد ، همان طور كه در مورد دادگاه قي_امت نيز مى خوانيم : « ن_ارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتى تَطَّلِعُ عَلَى الاَْفْئِدَة : آتش برافروخته الهى كه از قلب ها زبانه مى كشد » . ( 6 و 7 / همزه ) .

_ اين دادگاه وجدان چندان نياز به ناظر و شهود ندارد ، بلكه معلومات و

(48) «»

آگاهى هاى خود انسان متهم را به عنوان « شهود » به نفع يا بر ضد او مى پذيرد . همان طور كه در دادگاه رستاخيز نيز ذرات وجود انسان حتى دست و پا و پوست تن او گواهان بر اعمال او هستند ، چنان كه مى فرمايد : « حَتّى اِذا م_ا ج_اءوُه_ا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ اَبْص_ارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ : چون به كنار آتش دوزخ برسند ، گوش و چشم و پوست تن آن ها بر ضدّ آن ها گواهى مى دهد » . ( 20 / فصّلت ) .

اين شباهت عجيب در ميان اين دو دادگاه ، نشانه ديگرى بر فطرى بودن مسأله معاد است ، زيرا چگونه مى توان باور كرد در وجود يك انسان كه قطره كوچكى از اقيانوس عظيم هستى است ، چنان حساب و كتاب و دادگاه مرموز و اسرارآميزى وجود داشته باشد ، اما در درون اين عالم بزرگ مطلقا حساب و كتاب و دادگاه و محكم_____ه اى وج___ود ن__داشت___ه باش____د ، اي____ن ب___اورك__ردن__ى نيس__ت .(1)

«» (49)

معاد روز پايان گرفتن اختلاف ها است

لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذى يَخْتَلِفُونَ فيهِ وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ كَفَرُوا اَنَّهُمْ كانُوا كاذِبينَ (2)

هدف اين است كه آن چه را در آن اختلاف داشتند براى آن ها روشن سازد تا كس_انى كه منك_ر شدند

بدانند دروغ مى گفتند .

1- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات بي__ان جوان ، جلد 5، صفحه 590 تا 591.

2- 39 / نحل .

(50) «»

آن جهان ، جهان كشف غطاء و كنار رفتن پرده ها و آشكار شدن حقايق است ، چنان كه در سوره ق آيه 22 مى خوانيم : « لَقَدْ كُنْتَ فى غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطائَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ : به انسان گفته مى شود تو در غفلت از چنين روزى بودى ، ولى ما پرده را از برابر ديدگانت برداشتيم و امروز بسيار تيزبين هستى » .

و در آيه 9 سوره طارق مى خوانيم : « يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ : رستاخيز روزى است كه اسرار درون آشكار مى گردد » و در آيه 48 سوره ابراهيم مى خوانيم : « وَ بَرَزُوا لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ : در آن روز همگى در پيشگاه خداوند قهّار ظاهر مى شوند » .

بالاخره آن روز ، روز شهود و كشف اسرار و آشكار شدن پنهانى ها و ظهور و بروز است و در چنين شرايطى و محيطى اختلاف در عقيده معنى ندارد ، هرچند ممكن است بعضى از منكران لجوج براى تبرئه خويش در بعضى از مواقف قيامت به دروغ متوسل شوند ، ولى آن يك امر استثنايى و زودگذر است .

«» (51)

اين درست به آن مى ماند كه مجرمى را در پاى ميز دادگاه حاضر كنند ، او همه چيز را منكر شود ، ولى بلافاصله نوار ضبط صوت و دستخط او و ساير مدارك زنده و حسّى را به او ارائه دهند و به اتفاق او تمام آثار جرم را از درون خانه و اطاقش بيرون بياورند

، اين جااست كه ديگر جايى براى گفتگو باقى نمى ماند و تسليم مى شود ظهور حقايق در عالم قيامت حتى از اين هم واضح تر و آشكارتر است .

گرچه حيات پس از مرگ و رستاخيز ، اهداف متعددى دارد كه در آيات قرآن به طور پراكنده به آن ها اشاره شده است مانند : تكامل انسان ، اجراى عدالت ، هدف دادن به زندگى اين جهان ، ادامه فيض خداوند ، ولى در آيه مورد بحث به هدف ديگرى اشاره مى كند و آن برطرف كردن اخت__لافات و ب__ازگشت به ت__وحيد است .

و لذا ما معتقديم كه اين اختلاف ها و جنگ ها و ستيزها روزى همگى پايان مى گيرد و همه مردم جهان در زير پرچم حكومت واحدى ، حكومت مهدى جم_ع مى ش__وند ، چ__را كه آن چ__ه ب__رخ__لاف روح ع__الم هستى يعن__ى توحيد اس________ت ب___اي_____د س__رانج____ام روزى ب_رچي____ده ش______ود .

(52) «»

ولى اختلاف عقيده ها هرگز به طور كامل در اين دنيا ، از بين نخواهد رفت چراكه عالم عالمِ غطاء و پوشش است ، ولى سرانجام روزى فرا مى رسد كه اين پوشش ها و پرده ها از ميان خواهد رفت و يَوْمُ الْبُرُوزِ و يَوْمُ الظُّهُورِ است .(1)

1- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات بي__ان جوان ، جلد 3، صفحه 83 تا 84.

«» (53)

نام هاى قيامت در قرآن مجيد

مى دانيم قسمت مهمى از معارف قرآن و مسائل اعتقادى آن ، بر محور مسائل مربوط به قيامت و رستاخيز دور مى زند ، چراكه مهم ترين تأثير را در تربيت انسان و رون_____د تك___________ام____ل او دارد .

نام هايى كه در قرآن براى اين روز بزرگ انتخاب شده نيز بسيار است و هر كدام بيانگر بُعدى از ابعاد آن روز مى باشد وبه

تنهايى مى تواند مسائل بسيارى را در اين رابط_______ه ب_____ازگ_______و كن_______د .

به گفته مرحوم « فيض كاشانى » در « مَحَجَّ_ةُ الْبَيْض_اء » در زير هر يك از نام ها سرّى نهفته شده و در هر توصيفى معناى مهمى بيان گشته ، بايد كوشيد تا اين معانى را درك ك__رد و اي___ن اس__رار را ي__افت .

(54) «»

او بيش از يك صد نام براى قيامت ذكر كرده كه همه يا اكثر آن را مى توان از قرآن مجيد استفاده كرد . مانند ؛ يَوْمُ الْحَسْ_رَة ، يَوْمُ النَّ_دامَة ، يَوْمُ الْمُح_اسَبَة ، يَوْمُ الْمَسْ_أَلَة ، يَوْمُ الْواقِعَ_ة ، يَوْمُ الْق_ارِعَة ، يَوْمُ الرّاجِفَ_ة ، يَوْمُ الرّادِفَ_ة ، يَوْمُ الطَّ_لاق ، يَوْمُ الْفِ__راق ، يَوْمُ الْحِس__اب ، يَوْمُ التَّن__اد ، يَوْمُ الْعَ__ذاب ، يَوْمُ الْفِرار ، يَوْمُ الْحَ_قّ ، يَوْمُ الْحُ_كْم ، يَوْمُ الْفَصْ_ل ، يَوْمُ الْجَمْ_ع ، يَوْمُ الدّين ، يَوْمٌ تُبْلَى السَّ_رائِر ، يَوْمٌ لايُغْني مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئا ، يَوْمٌ يَفِ_رُّ الْمَ_رْأُ مِ_نْ اَخي__هِ ، يَوْمٌ لا يُنْفَ_عُ م_الٌ وَ لا بَن_ُونَ ، يَوْمُ التَّغ_ابُن و ... . (1)

ولى معروف ترين نام آن همان « يَ_وْمُ الْقِي_امَة » است كه هفتاد بار در قرآن مجيد

1- « المحجة البيضاء » ، جلد 8 ، صفحه 331 .

«» (55)

ذكر شده و حكايت از قيام عمومى بندگان و رستاخيز عظيم انسان ها مى كند و توجه به آن نيز انسان را به قيام در اين دنيا براى انجام وظيفه دعوت مى نمايد .

به عقيده ما براى بيدار شدن از خواب غفلت و غرور و مهار كردن نفس سركش و تعليم و تربيت انسان ، كافى است كه در اين نام ها بينديشيم و وضع خود را در

آن روز عظيم ، روزى كه همگى در پيشگاه خداوند بزرگ حاضر مى شويم و پرده ها كنار مى رود و اسرار درون ظاهر مى شود ، بهشت تزيين مى گردد و جهنم برافروخته مى شود و همگان در پاى ميزان عدل الهى حاضر مى شويم ، در نظر بگيريم ( خ___داون____دا ! م___ا را در آن روز در پن____اه خ____ودت ج__اى ده ) .(1)

1- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات بي__ان جوان ، جلد 5، صفحه 591 تا 592.

(56) «»

انس_ان بهت_ري_ن داور خ__وي__ش است

بَ__لِ الاِْنْس__انُ عَ_لى نَفْسِ__هِ بَصي_رَةٌ(1)

بلك__ه انس_ان خودش از وضع خود آگاه است .

وَ لَ____وْ اَلْق_____ى مَع_____اذي___رَهُ(2)

هرچند ( در ظاهر ) براى خود عذرهايى بتراشد .

« مَع_اذير » جمع « معذرت » در اصل به معنى پيدا كردن چيزى است كه آثار گن__اه را از بي__ن بب__رد ك__ه گ__اه__ى ع__ذر واقع__ى است و گ__اه ص_ورى و ظاهرى .

گرچه خداوند و فرشتگان او انسان را از تمام اعمالش آگاه مى كنند ، ولى نيازى به اين

1- 14 / قيامت .

2- 15 / قيامت .

«» (57)

اعلام نيست ، « بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است » و خود و اعضايش در آن روز بزرگ شاهد و گواه او هستند ، گرچه در ظاهر براى خود عذرهايى بتراشند. اين آيات در حقيقت همان چيزى را مى گويد كه در آيات ديگر قرآن درباره گواهى اعضاى انسان بر اعمال او آمده است ، مانند آيه 20 سوره فصّلت كه مى گويد : «شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُ_مْ وَ اَبْص_ارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِم_ا ك_انُوا يَعْمَلُونَ: گوش ها و چشم ها و پوست هاى تنشان به آن چه انجام مى دادند ، گواهى مى دهند » و آيه65سوره يس كه مى فرمايد

: « وَ تُكَلِّمُن_ا اَيْ_ديهِ_مْ وَ تَشْهَ_دُ اَرْجُلُهُ_مْ بِم_ا ك_انُوا يَكْسِب_ُونَ : دست هاى آن ها با ما سخن مى گويند و پاهايشان به اعمالى كه انجام داده اند ، گواهى مى دهند » .

گرچه آيات مورد بحث همگى درباره معاد و قيامت سخن مى گويد ، ولى مفهوم

(58) «»

آن گسترده است ، عالم دنيا را نيز شامل مى شود . در اين جا نيز مردم از حال خود آگ__اهند ، هرچند گ__روهى ب__ا دروغ ، پشت هم اندازى ، ظاهرسازى و رياكارى چهره واقع__ى خ___ويش را مكت___وم م___ى دارن___د .

لذا در حديثى از امام صادق آمده كه فرمود : « م_ا يَصْنَعُ اَحَدُكُمْ اَنْ يَظْهَرَ حَسَن_ا وَ يُسِّرَ سَيِّئ_ا اَلَيْسَ اِذا رَجَعَ اِلى نَفْسِهِ يَعْلَمُ اَنَّهُ لَيْسَ كَذلِكَ وَ اللّهُ سُبْح_انَهُ يَقُولُ : بَلِ الاِْنْس_انُ عَلى نَفْسِهِ بَصيرَةٌ ، اِنَّ السَّريرَةَ اِذا صَلُحَتْ قَوِيَتِ الْعَلانِيَةُ : ه_رگ_اه يك_ى از شم_ا ظ_اه_ر خ_ود را بي_اراي_د ، ام_ا در پنه_ان_ى ب_دك_ار ب_اش_د ، چ_ه مى ت_وان_د انج_ام ده_د ؟ آيا هنگ_ام_ى كه ب_ه خ_ويشتن م__راجع__ه كن__د ، نم_ى دان_د كه اي_ن گ_ون_ه نيست ؟ هم_ان گ_ون_ه ك_ه خ_داوند سبحان مى فرمايد : بلكه انسان به خويشتن آگاه است ، هنگامى كه باطن انسان صالح گ__ردد ، ظ__اه__ر او ني__ز تق__وي__ت م__ى ش_ود » .(1)(2)

«» (59)

قي_امت و وج_دان م_لامت گ_ر

لا اُقْسِ_مُ بِيَ___وْمِ الْقِي__امَةِ(3)

س___وگن____د ب____ه روز قي___امت .

وَ لا اُقْسِ_مُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَ_ةِ(4)

1- « مجم_ع البيان » ، جلد 10 ، صفحه 396 .

2- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات بي__ان جوان ، جلد 5، صفحه 595.

3- 1 / قيامت .

4- 2 / قيامت .

(60) «»

و س__وگند به نفس ل__وّامه ، وج__دان بيدار و ملامت گر ( كه رستاخيز حق است )

.

« لَ__وّامَ__ة » صيغ__ه مب__الغه و ب__ه معن__ى "بسي__ار م__لامت كنن__ده" است .

اين سوره با دو سوگند پرمعنى "روز قيامت" و "نفس ملامت گر" آغاز شده است .

حقيقت اين است كه يكى از دلايل وجود معاد ، وجود محكمه وجدان در درون جان انسان است كه به هنگام انجام كار نيك روح آدمى را مملو از شادى و نشاط مى كند و از اين طريق به او پاداش مى دهد و به هنگام انجام كار زشت يا ارتكاب جنايت ، روح او را سخت در فشار قرار داده و مجازات و شكنجه مى كند ، به حدى كه گاه براى نجات از عذاب وجدان ، اقدام به خودكشى مى كند . يعنى در واقع وجدان حكم اعدام او را صادر كرده و به دست خودش اجرا مى كند .

وقتى « ع_الَم صغي_ر » يعنى وجود انسان در دل خود محكمه و دادگاه كوچكى دارد ، چگ__ونه « ع_الَم كبي_ر » با آن عظمتش محكمه عدل عظيمى نخواهد داشت ؟

«» (61)

و از اين جاست كه ما از وجود « وجدان اخلاقى » به وجود "رستاخيز و قيامت" پى مى بريم و نيز از همين جا رابطه جالب اين دو سوگند روشن مى شود و به تعبير ديگ__ر س__وگند دوم دليلى اس_ت ب_ر س_وگند اول .

آرى اين دادگاه وجدان آن قدر عظمت و احترام دارد كه خداوند به آن سوگند ياد مى كند و آن را بزرگ مى شمرد و به راستى بزرگ است ، چراكه يكى از عوامل مهم نجات انسان محس__وب مى شود ، به ش__رط آن ك__ه وج__دان بي__دار ب__اشد و بر اثر كث__رت گن__اه ضعي___ف و ن___ات___وان نگ____ردد .

اين نكته نيز قابل توجه است كه به دنبال اين دو

سوگند پراهميّت و پرمعنى ، بيان نشده است كه براى چه چيز سوگند ياد ش_ده و به اصطلاح « مُقْسَ_مٌ لَهُ » مح_ذوف است ، اين به خاطر آن است كه از سياق آيات بعد مطلب روشن است ، بنابراين آيات فوق چنين معنى مى دهد : « سوگند به روز قيامت و نفس لوّامه كه همه شما در قيامت برانگيخته مى شويد و به سزاى اعمالتان مى رسيد » .(1)

(62) «»

روز قيامت اعمال مردم تجسم عينى مى يابد

در اين مورد «بُراء» در روايتى آورده است كه: روزى «مَعاذ» در خان_ه «اَبُواَيُّ_وب» به حض_ور پيامبر صلى الله عليه و آله شرفياب گرديد، و در مورد اي_ن آيه پرسي_د كه:

1- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى، انتشارات بي__ان جوان ، جلد 5، صفحه 589.

«» (63)

منظ_ور از فوج ه_ا و گروه ه_ا(1) كيانن_د؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هان اى «معاذ»! از رويداد بزرگى پرسيدى، آن گاه ديدگانش را فرو بست و فرمود: در روز رستاخيز، ده گروه از امت من به صورت هاى پراكنده و گوناگون بر انگيخته مى شوند. خدا آنان را از پيروان راستين من جدا مى سازد و هر گ__روه از آن ه__ا را به صورتى برمى انگيزد:

گروهى از آنان به صورت بوزينه در مى آيند و گروهى ديگر در شكل خوك. دسته اى واژگونه و در حالى كه پاهاى آنان رو به آسمان و بر چهره خويش بر زمين كشي_ده مى شوند، وارد صحراى محشر مى گ__ردند، و دسته اى ديگ__ر ك__ور و نابينا.

گروهى به صورت كر و ناشنوا برانگيخته مى شوند، و گروهى ديگر گنگ و لال.

1 _ آيه 18.

(64) «»

پاره اى از آن گروه ها در حالى مى آيند كه زبان هاى خويش را مى جوند و چرك و خون از لب و دهانشان روان است؛ به گونه اى

كه از بوى گند آن، اهل محشر اذيّت مى ش__وند، و پ__اره اى با دست ه___ا و پ__اه__اى ب__ريده.

دسته اى بر شاخه هايى از آتش آويزانند، و دسته اى ديگر با عفونتى بدبوتر از مردار گنديده، و پاره اى نيز با لباس هايى از مس گداخته.

آن گاه فرمود: امّا آن گروهى كه در شكل بوزينه مى آيند، كسانى هستند كه در زندگى، كارشان سعايت و سخن چينى و به هم زدن روابط دوستانه و انگيزش دشمنى و نفرت است. و آن كسانى كه به صورت خوك مى آيند، كسانى هستند كه از راه هاى ن__امش__روع و ح__رام ث__روت ان____دوزى مى نم__اين__د.

آن كسانى كه به صورت واژگونه وارد صحراى محشر مى گ_ردند، رباخ_واران

«» (65)

هستن_د و نابينايان و كوران، دستگاه قضايى و قض__اوت و دادست__ان ه_اى ستمكارى هستندكه درقضاوت و داورى خود بى طرفى وعدل و داد راپيشه نمى سازند.

كر و لال ها كسانى هستند كه با خودكامگى و غرور رفتار مى كنند، و از حق پذيرى و نقدپذيرى و فروتنى بى بهره اند، و آن كسانى كه زبان خود را گاز مى گيرند، آن دانشمندان و عالم نمايان و داوران خيره سرى هستند كه خود به علم خويش عمل نمى كنن__د، و اص__لاح نمى پذيرند و عملك__ردشان با گفت_ارشان هم__اهنگى ن__دارد.

آنان كه با دست و پاى بريده وارد صحراى محشر مى گردند، مردم همسايه آزارند، و به دار آويختگان، كه بر شاخه هاى درختى از آتش شعله ور آويزانند، جاسوسان و سخن چينان و اطلاعاتى هايى هستند كه ميان ملّت و حكومت _ با سع__ايت و سخ___ن چين___ى و پرون___ده س__ازى و عيب تراشى براى شه___روندان _

(66) «»

ف__اصل_____ه و دشمن________ى پ__دي_____د مى آورن_______د.

كسانى كه بوى گند آنان از بوى زننده مردار بدتر است، ناپاكان و عناصر بى بند و بارى هستند كه به بى عفتى روى مى آورند و نيز كسانى كه حقوق

محرومان را نمى پردازند. آن كسانى كه با لباسى از مس گداخته و سوزان مى آيند، فخر فروشان و برترى جويانند كه بر همگان فخ__ر و كب__ر مى ف___روشند.

وَ فُتِحَ__تِ السَّم__اءُ فَك__انَتْ أَب__ْواب____اً (1)

و آسمان گشوده مى گردد، و درهايى پديدار مى شود.

آسمان براى فرودآمدن فرشتگان گشوده مى شود، و در آن، درهايى پديدار مى گ_________ردد.

1- 19 / نباء .

«» (67)

به باور پاره اى منظور اين است كه: آسمان گشوده مى شود و در آن، راه هايى پديدار مى گردد.

وَ سُيِّ____رَتِ الْجِب__الُ فَك__انَتْ س____َراباً (1)

و كوه ها را روان مى سازند و] بسان] سرابى مى گردند.

به ب_اور پ_اره اى منظ_ور اين اس_ت كه: كوه ه_ا از ش_دّت ل_رزش و حركت ف_رو مى پ_اشن_د و ب__ه ص__ورت س__رابى در مى آيند ك_ه نظ_اره گر، آنها را شبيه ك_وه مى نگ_______رد در ح_______ال_ى كه چني____ن نيس____ت.

إِنَّ جَهَنَّ____مَ ك___انَتْ مِ___رْص______اداً (2)

1- 20 / نباء .

2- 21 / نباء .

(68) «»

بى ترديد دوزخ كمينگاهى است [براى بيدادگران]،

مِرْصاد: كمينگاه و مكان آماده اى است كه انسان در آنجا كمين مى كند و در انتظار رويدادى لحظه شمارى مى نمايد. «اَزْهَرِىّ» بر آن است كه منظور كمينگاهى است ك____ه دشم____ن در آنج___ا كمي____ن مى كن____د.(1)

در قيامت مجازات با جرم تناسب كامل دارد

از ديدگاه گروهى واژه «وِفاق» به معنى «مِقْدار» و اندازه آمده و منظور آيه ش__ريفه اي_ن است كه كيف__ر آن_ان به اندازه گناهان و زشتكارى هايشان خواهد بود.

1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 30 صفحه 80 تا 83 .

«» (69)

إِنَّهُ__مْ ك_____انُوا لا ي_َ__رْجُ__ونَ حِس_اباً (1)

چ__را ك__ه آن__ان ب__ه حس__ابى امي__د ن__داشتن__د.(2)

منظ__ور از روح در آي__ه ش_ريف_ه چيست؟

در مورد واژه «رُوح» در آيه مورد بحث ميان مفسران بحث و گفت گواست: از ديدگاه گروهى نظير «مُجاهِد»، «قَتادَة» و «ابوصالح»، روح، خود موجودى است از پديده هاى گوناگون جهان آفرينش، كه خدا آنها را به صورت انسان آفريده و از

1- 27 / نباء .

2- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 30 صفحه 85 .

(70) «»

فرشتگان نيستند. آنها در روز رستاخيز در يك صف مى ايستند و فرشتگان در صف ديگر و هر كدام لشكرى ج_داگانه اند.(1)

امّا از ديدگاه گروهى از جمله «ابن مسعود» و «ابن عباس» روح فرشته گرانقدرى از فرشتگان است، كه خدا آفريده اى به عظمت آن نيافريده است. در روز رستاخيز او به تنهايى در يك صف مى ايستد و فرشتگان در يك صف ديگر و او به تنهايى به عظم_ت هم_ه فرشتگ__ان اس________ت.

از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود: روح، فرشته اى گرانقدر از فرشتگان خداست و از جبرئيل و ميكائيل گرانقدرتر است.(2)

1 _ تفسير دُرُ المنثور، ج 6، ص 309. برخى از اهل سنت روايتى نيز در اين مورد آورده اند.

2 _ تفسير قمى، ج 2، ص 402.

«» (71)

وَ قالَ صَواباً

از حض_رت ص_ادق عليه السلام آورده ان_د كه در ب_راب_ر پرس_ش از تفسير آيه فرمود: نَحْنُ وَاللّه ِ الْمَأْذُونُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ الْقائِلُونَ. به خداى سوگند در روز رستاخيز به ما اجازه سخن داده مى شود و ما

هستيم كه سخن مى گوييم. سؤال شد، شما چه خواهيد ف__رم___ود؟ جُعِلْتَ فِ_داكَ م__ا تَقُ___ول_ُونَ؟

آن حضرت فرمود: نُمَجِّدُ رَبَّنا، وَ نُصَلّى عَلى نَبِيِّنا، وَ نَشْفَعُ لِشيعَتِنا، فَلا يُ___رَدُّن_ا رَبُّن__ا.(1)

در آن هنگام ما پروردگارمان را ستايش نموده و به پيامبرمان درود مى فرستيم و

1 _ نور الثقلين، ج 2، ص 496؛ تفسير قمى، ج 2، ص 402؛ تفسير عياشى، ذيل آيه.

(72) «»

براى دوستداران و رهروان راه و رسم خويش شفاعت مى كنيم و خداى مهربان شفاعت ما را مى پذيرد و رد نمى كن_د.

ذلِ__كَ الْيَ___وْمُ الْحَ___قُّ فَمَ__نْ ش___اءَ اتَّخَ__ذَ إِل_ى رَبِّ__هِ مَاباً (1)

اين است آن روز حق؛ پس هركس بخواهد، راه بازگشتى به سوى پروردگار خود در پيش گيرد.

واژه «مَآب» از ريشه «اَوْب» به معنى مكان بازگشت و يا راه بازگشت آمده اس_________ت.

آرى، هركس مى خواهد راهى به سوى خدا در پيش گيرد، اينك در اين جهان فرصت دارد كه راه توحيدگرايى و پروا و رعايت حقوق مردم را در پيش گيرد و از زشتى و گناه دورى جويد، چرا كه موانع بر كنارند و فرصت ها و امكانات آماده، و راه ه___ا ب___ه وسيل______ه پي__امب____ران روش___ن و آشك____ار است.

1- 39 / نباء .

«» (73)

إِنّا أَنْذَرْناكُمْ عَذاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ يَداهُ وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً (1)

ما شما را از عذابى نزديك هشدار داديم؛ روزى كه انسان آنچه را با دو دست خويش [از [پيش فرستاده است مى نگرد، و انسان كفرگرا مى گويد: اى كاش! من خ____اك ب_____ودم.

اين عذابى كه قرآن از آن هشدار مى دهد، عذاب روز رستاخيز است، امّا از آنجايى كه فرارسيدن آن روز قطعى است از نظر قرآن نزديك است.

آن روز هركس در انتظار ثمره عملكرد خويش

است. نيكان و شايستگان در انتظار دري__اف_ت پ__اداش هستن__د و ظ__الم_ان و گن__اهك__اران در انتظ___ار كيف__ر دردن____اك گن___اه____ان خ_____وي_____ش.

1- 40 / نباء .

(74) «»

وَ يَقُولُ الْكافِرُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً

و آن روز است كه كافر و بيدادپيشه مى گويد: اى كاش! خاك بودم تا رستاخيزى برايم نبود، و اين دادگ__اه رست__اخيز و حسابرسى و عذاب و كيفر امروز را نمى ديدم.

«عبداللّه بن عمر» در اين مورد مى گويد: هنگامى كه رستاخيز برپا گردد زمين هموار مى گردد و همه جنبندگان براى حسابرسى برانگيخته مى شوند، تا آنجايى كه اگر حيوان ش_اخدارى حيوان بى شاخ__ى را ش____اخ زده است كيف___ر م___ى گردد.(1)

1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 30 صفحه 90تا93 .

«» (75)

ن_ام___ه اعم___ال

وَوُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمينَ مُشْفِقينَ مِمّافيهِ وَيَقُولُونَ ياوَيْلَتَنامالِ هذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً اِلاّ اَحْصيها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرا وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ اَحَ_دا(1)

و كتاب( كتابى كه نامه اعمال همه انسان هااست )درآن جا گذارده مى شود ، اما گنهكاران را مى بينى كه ازآن چه درآن است ترسان و متوحش اندومى گويند : اى واى برما اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى نيست مگر اين كه آن را شماره كرده است ؟ و همه اعمال خود را حاضرمى بينند و پروردگارت به احدى ظلم نمى كند.

همگى را موبه مو به حساب آورده ، ضبط كرده و چيزى را فروگذار ننموده است ،

1- 49 / كهف .

(76) «»

راستى چه وحشتناك است ؟ ما همه اين اعمال را به دست فراموشى سپرده بوديم ، آن چنان كه گاهى فكر مى كرديم اصلاً خلافى از ما سرنزده ، اما امروز مى بينيم بار مسؤوليتمان بسيار سنگين و سرنوشتمان تاريك است .

علاوه بر اين سند كتبى اصولاً « همه اعمال خود را حاضر مى بينند : وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِ_را

» .

خوبى ها و بدى ها ، ظلم ها و عدل ها ، هرزگى ها و خيانت ها ، همه و همه در برابر آن ها تجسم مى يابد .

آن چه دامن آن ها را مى گيرد كارهايى است كه دراين جهان انجام داده اند بنابراين از چه كس__ى مى ت__وانند گل__ه كنند ج__ز از خ_ودشان .

در تفسير الميزان در ذيل آيه فوق مى خوانيم : از مجموع آيات قرآن استفاده مى شود كه در ع_الم قيامت سه نوع كتاب ( نامه اعمال ) براى انسان ها وجود دارد :

«» (77)

نخست كتاب واحدى است كه براى حس__اب اعم__ال همگان گذارده مى شود و در واقع همه اعمال اولين و آخرين در آن ثبت است ، هم__ان گونه كه در آيه فوق خوانديم « وَ وُضِعَ الْكِتابُ » ك__ه ظاهر آن اين است كت__اب واح__دى براى حس__اب همه انسان ه__ا ق__رار داده م_ى ش___ود .

دوم كتابى است كه هر امتى دارد يعنى اعمال يك امت در آن درج است همان گونه كه در سوره جاثيه آيه 28 آمده است : « كُلُّ اُمَّةٍ تُدْعى اِلى كِتابِها : هر امتى به كتاب و نامه اعمالش خوانده مى شود » .

سوم كتابى است كه براى هر انسانى جداگانه وجود دارد ، آن چنان كه در سوره اسراء آيه 13 مى خوانيم : « وَ كُلَّ اِنْسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فى عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتابا : هر انسانى مسؤوليت اعمالش را به گردن خودش افكنده ايم و ب_____راى او در روز قي___ام___ت كت____اب و ن___امه عمل___ى بي___رون مى آوري____م » .

(78) «»

بديهى است هيچ گونه منافاتى در ميان اين آيات نيست چرا كه هيچ مانعى ندارد كه اعمال آدمى در كتب مختلف ثبت گردد ، همان گونه كه در برنامه هاى دنياى امروز نظير آن را مى بينيم

، كه ب__راى س__ازماندهى دقي__ق به تشكيلات يك كشور ، براى ه__ر واحد ، نظ__ام و حس__اب و سپس آن واح__دها در واح__دهاى ب__زرگ تر ، حساب جديدى پيدا مى كنند .

اما با توجه به اين نكته كه نامه اعمال انسان ها در قيامت شبيه دفتر و كتاب معمولى اين جهان نيست ، مجموعه اى است گويا ، غيرقابل انكار كه شايد محصول طبيعى خود اعمال آدمى باشد .

و به هر حال آيه مورد بحث نشان مى دهد كه علاوه بر ثبت اعمال انسانى در كتب ويژه ، خود اعمال نيز در آن جا تجسم مى يابند و حضور پيدا مى كنند « وَ وَجَدُوا ما عَمِلُ___وا ح____اضِ__را » .

«» (79)

اعمالى كه به صورت انرژى هاى پراكنده در اين جهان از نظرها محو و نابود شده اند در حقيقت از بين نرفته اند ( و علم امروز نيز ثابت كرده كه هيچ ماده و انرژى ه__رگ____ز از مي__ان نخ__واه__د رف____ت ، بلك__ه دائم__ا تغيي__ر شك__ل مى ده___د ) .

آن روز اين انرژى هاى گم شده ، به فرمان خداوند ، تبديل به ماده مى شوند و به صورت هاى مناسبى تجسم مى يابند ، اعمال نيك به صورت هاى جالب و زيبا و اعمال بد در چهره هاى زشت و ننگين ظاهر مى گردند و اين اعمال با ما خواهند بود و به همين دليل در آخرين جمله آيات فوق مى فرمايد : « وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ اَحَدا : و خداوند به بندگانش ستم نمى كند » چرا كه پاداش ها و كيفرها محصول اعمال خ___ودش__ان است .(1)

(80) «»

لق__اءُ اللّه چيست ؟

اوُلئِكَ الَّذينَ كَفَرُوا بِاياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِه فَحَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَزْن__ا (2)

آن ها كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاى او كافر شدند ،

به همين

1- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 2، صفحه 327 تا 328 .

2- 105 / كهف .

«» (81)

جهت اعمالشان حبط و نابودشد ، لذاروز قيامت ميزانى براى آن ها برپا نخواهيم كرد .

اين آيه و آيه بعد به معرفى صفات زيان كاران مى پردازد كه ريشه تمام بدبختى هاى آن ها است و مى گويد به آياتى كافر شدند كه چشم و گوش را بينا و شنوا مى كند ، آياتى كه پرده هاى غرور را درهم مى درد و چهره واقعيت را در برابر انسان مجسم مى سازد و بالاخره آياتى كه نور است و روشنايى و آدمى را از ظلمات اوهام و پن___داره__ا بي___رون آورده ب____ه س__رزمي__ن حق___اي____ق رهنم___ون م__ى گ___ردد.

ديگ_ر اي_ن كه آن ه_ا بع__د از ف__رام__وش كردن خدا به « معاد » و « لقاءاللّه » ك__اف__ر گشتن__د « وَ لِق__ائِه » .

آرى تا ايمان به « معاد » در كنار ايمان به « مبدأ » قرارنگيرد و انسان احساس نكند كه قدرتى مراقب اعمال او است و همه را براى يك دادگاه بزرگ و دقيق و سخت گير حفظ و نگهدارى مى كند ، روى اعمال خود حساب صحيحى نخواهد كرد و اص_____لاح نخ______واه_____د ش_______د .

(82) «»

سپس اضافه مى كند : « به خاطر همين كفر به مبدأ و معاد ، اعمالشان حبط و نابود ش__ده اس___ت : فَحَبِطَتْ اَعْم_الُهُمْ » .

درست همانند خاكسترى در برابريك طوفان عظيم و چون آن ها عملى كه قابل سنجش و ارزش باشد ندارند ، « لذا روز قيامت وزن و ميزانى براى آنان برپانخواهيم كرد: فَلا نُقيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَزْنا ».

چراكه توزين و سنجش مربوط به جايى است كه چيزى در بساط باشد ، آن ها كه چي___زى در بس___اط ن__دارند چگ___ونه ت___وزين و سنجش___ى

داشت____ه باشن____د ؟

گرچه بعضى ازشبه دانشمندان خرافى ازاين گونه آيات چنين استفاده كرده اندكه خدا را در جهان ديگر مى توان ديد و م__لاقات را به معنى ملاقات حِسّى تفسير نموده اند.

«» (83)

ولى بديهى است كه ملاقات حِسّى لازمه اش جسميت و جسميت لازمه اش محدود بودن ، نيازمند بودن و فناپذير بودن است و هر عاقلى مى داند خداوند نمى تواند داراى چني__ن صف__اتى باش_د .

بنابراين بدون شك منظور از « ملاقات » يا « رؤيت » در آيات مختلف قرآن هنگامى كه به خدا نسبت داده مى شود ملاقات حِسّى نيست بلكه شهود باطنى است .

يعنى انسان در قيامت چون آثار خدا را بيشتر و بهتر از هر زمان مشاهده مى كند او را با چشم دل آشكارا مى بيند و ايمان او نسبت به خدا يك ايمان شهودى مى شود ، به همين دليل ، طبق آيات قرآن ، حتى لجوج ترين منكران خدا در قيامت زبان به اعتراف مى گشايند چرا كه راهى براى انكار نمى بينند . (1)(2) (84) «»

ت__وزين اعم__ال در قي__امت

نيازى به اين نداريم كه مسأله توزين اعمال را در قيامت از طريق تجسم اعمال تفسير كنيم و بگوييم عمل آدمى در آن جا تبديل به جسم صاحب وزنى مى شود چرا كه ت_وزي_ن معن__ى وسيع__ى دارد و هرگونه سنجش را دربرمى گيرد ، مثلاً در مورد

1- به سوره مؤمنون آيه 106 مراجعه نماييد .

2- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 3، صفحه 366 تا 368 .

«» (85)

اف__راد بى شخصيت مى گوييم آدم ه__اى بى وزن__ى هستن__د و يا سب_ك م_ى ب_اشن_د ، درح__ال__ى كه منظ__ور كمب___ود شخصي___ت آن ه___ا اس__ت ن___ه وزن جسم___ان___ى .

جالب اين كه در آيات بالا در مورد گروه « اَخْسَرينَ اَعْمالاً » مى گويد : « براى آن ها در قيامت اصلاً ترازوى سنجش برپا نمى سازيم » آيا اين با آياتى كه مى گويد

«وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ : وزن در آن روز حق است » ( 8 / اعراف ) منافات دارد ؟

مسلما نه ، زيرا توزين در مورد كسانى است كه كار قابل سنجشى انجام داده اند، اما كسى كه تمام وجودش و افكار و اعمالش حتّى به اندازه بال يك مگس وزن ندارد چه نيازى به سنجش دارد ؟

لذا در روايت معروفى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مى خوانيم : « اِنَّهُ لَيَاْتِى الرَّجُلُ الْعَظيمُ السَّمينُ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يَزِنُ جَناحَ بَعُوضَةٍ : در روز قيامت مردان فربه

(86) «»

بزرگ جثه اى را در دادگاه خدا حاضر مى كنند كه وزنشان حتّى به اندازه بال مگسى نيست »(1) چرا كه در اين جهان اعمالشان ، افكارشان و شخصيتشان همه توخالى و پ_________وك ب_________ود .

و از اي___ن ج___ا روش__ن مى ش__ود ك___ه م__ردم در آن ج__ا چن__د دست___ه ان___د :

_ گ_روه_ى به قدرى از نظر حسنات و اعمال صالح پربارند كه نيازى به ت__وزي_ن و حس__اب در ك_ارشان نيست و بى حس__اب وارد بهش__ت م__ى ش__ون__د .

_ گروهى ديگر آن چنان اعمالشان حبط و باطل شده و يا به كلى فاقد عمل صالح هستند كه باز نيازى به توزين ندارند ، آن ها نيز بى حساب وارد دوزخ مى شوند .

1- « مجمع البيان » ذيل آيات مورد بحث .

«» (87)

_ اما گروه سوم آن هايى هستند كه داراى حسنات و سيئات مى باشند ، كارشان به وزن و حساب كشيده مى شود و شايد اكثر مردم داخل در اين قسم سوم هستن________د .(1)

معاد جسمانى

منظ__ور از مع__اد جسم__انى اي__ن نيست ك__ه تنه__ا جس__م در جهان ديگر بازگشت مى كند، بلكه ه__دف اين است كه روح و جسم ت__وأما مبع___وث مى شود و به تعبي__ر

1- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 3، صفحه 366

تا 368 .

(88) «»

ديگر بازگشت روح مسلم است، گفتگو از بازگشت جسم است.

جمع__ى از فلاسف__ه پيشي__ن تنها ب__ه مع__اد روح__ان__ى معتق__د بودن__د و جس__م را مركب__ى مى دانستن__د ك__ه تنه__ا در اي__ن جه__ان ب____ا انس__ان اس____ت و بعد از م__رگ از آن بى ني__از مى ش__ود، آن را ره__ا مى س_ازد و به ع__الم ارواح مى شت__اب__د.

ولى عقيده علماى بزرگ اسلام اين است، كه معاد در هر دو جنبه روحانى و جسمانى صورت مى گيرد، در اين جا بعضى مقيد به خصوص جسم سابق نيستند و مى گويند: خداوند جسمى را در اختيار روح مى گذارد و چون شخصيت انسان به روح او است اي__ن جس___م، جس____م او محس_____وب م__ى ش____ود.

در حالى كه محققين معتقدند همان جسمى كه خاك و متلاشى گشته، به فرمان خدا جمع آورى مى شود و لباس حيات نوينى بر آن مى پوشاند و اين عقيده اى است كه از

«» (89)

مت__ون آيات ق__رآن مجي_د گ_رفته شده است.

شواهد معاد جسمانى در قرآن مجيد آن قدر زياد است كه به طور يقين مى توان گفت: آن ها كه معاد را منحصر در روحانى مى دانند، كمترين مطالعه اى در آيات فراوان معاد نكرده اند و گ__رنه جسمانى بودن معاد در آيات قرآن به قدرى روشن است كه جاى هي__چ گ__ون__ه ت__ردي_د نيست.

همين آياتى كه در آخر سوره يس خوانديم به وضوح بيانگر اين حقيقت است، چرا كه مرد عرب بيابانى تعجبش از اين بود كه اين استخوان پوسيده راكه در دست دارد، چه كسى مى تواند زنده كند و قرآن با صراحت در پاسخ او مى گويد: «قُلْ يُحْييهَا الَّذى اَنْشَأَها اَوَّلَ مَرَّةٍ : بگو همين استخوان پوسيده را خدايى كه روز نخست آن را ابداع و ايجاد كرد، زنده مى كند.

(90) «»

تمام تعجب مشركان

و مخالفت آن ها در مسأله معاد بر سر همين مطلب بود كه چگونه وقتى ما خاك شديم و خاك هاى ما در زمين گم شد، دوباره لباس حيات در تن مى كنيم (وَقالُوااَءِذاضَلَلْنا فِى الاَْرْضِ اَءِنّالَفىخَلْقٍ جَديدٍ) (10/الم سجده).

آن ها مى گفتند: «چگونه اين مرد به شما وعده مى دهد، وقتى كه مرديد و خاك شديد بار ديگر به زندگى باز مى گرديد: (اَيَعِدُكُمْ اَنَّكُمْ اِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُرابا وَ عِظام__ا اَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ) (35/مؤمنون).

آن ها به قدرى از اين مسأله تعجب مى كردند كه اظهار آن را نشانه جنون و يا دروغ بر خدا مى پنداشتند: «قالَ الَّذينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ اِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمُزَّقٍ اِنَّكُمْ لَفى خَلْقٍ جَديدٍ : كافران گفتند مردى رابه شما نشان دهيم كه به شم__ا خب__ر مى دهد هنگ__امى كه ك__املاً خ__اك و پ__راكنده شديد، ديگر بار آف___رينش ج____دي____دى مى ي_ابي____د» (7/سب______أ).

«» (91)

ب__ه همي__ن دلي__ل عموم__ا «است___دلالات ق___رآن درب____اره امك__ان مع______اد» بر محور همي__ن معاد جسم__انى دور مى زند و بي__ان__ات شش گانه اى كه در فصل گذشت ، همه شاهد و گ__واه اين م__دع__ا است.

به علاوه قرآن كرارا خاطر نشان مى كند شما در قيامت از قبرها خارج مى شويد (51/يس و 7/قمر) قبرها مربوط به معاد جسمانى است.

داستان مرغ هاى چهارگانه ابراهيم و همچنين داستان عُزَير و زنده شدن او بعد از مرگ و ماجراى مقتول بنى اسرائيل كه در بحث هاى گذشته به آن اشاره كرديم، همه با ص____راح_ت از مع_اد جسم___انى سخ____ن مى گ___وي___د.

ت__وصيف هاى زي__ادى كه ق__رآن مجي__د از م__واهب مادى و معنوى بهشت

(92) «»

كرده است، همه نش__ان مى دهد كه معاد هم در م__رحله جسم و هم در م__رحله روح تحقق مى پذيرد وگرنه حور و قصور و انواع غذاهاى بهشتى و ل__ذاي__ذ م__ادى در كن____ار

م__واه___ب معن__وى معن____ى ن__دارد.

به هر حال ممكن نيست كسى كمترين آگاهى از منطق و فرهنگ قرآن داشته باشد و معاد جسم_انى را انك_ار كند و به تعبي_ر ديگر انك_ار مع_اد جسم_انى از نظر قرآن مس____اوى اس__ت ب__ا انك____ار اص__ل مع___اد.

علاوه بر اين دلايل نقلى، شواهد عقلى نيز در اين زمينه وجود دارد كه اگر بخواهيم وارد آن شويم، سخن به درازا مى كشد.

البته اعتقاد به معاد جسمانى پاره اى از سؤالات و اشكالات برمى انگيزد، مانند شبهه آكل و مأكول كه محققان اسلامى از آن پاسخ گفته اند و ما شرح جامع و فش_رده اى در همي__ن زمين__ه در ذي__ل آي__ه 260 س___وره بق___ره آورده اي__م . (1)(2)

«» (93)

قي__امت و انگشت نگارى

اَيَحْسَ__بُ الاِْنْس__انُ اَلَّ__نْ نَجْمَ___عَ عِظ____امَهُ(3)

آيا انسان مى پندارد كه استخوان هاى او را جمع نخواهيم كرد ؟

بَ__ل__ى ق___ادِري__نَ عَل__ى اَنْ نُسَ__وِّىَ بَن__انَهُ (4)

1- براى توضيح بيشتر به جلد 2 «تفسير نمونه» صفحه 228 به بعد مراجعه شود .

2- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 4، صفحه 525 تا 527.

3- 3 / قيامت .

4- 4 / قيامت .

(94) «»

آرى ق__ادري_م ك__ه ( حت__ى خط__وط س__ر ) انگشتان او را موزون و مرتب كنيم .

تعبير به « يَحْسَبُ » ( از ماده « حُسْب_ان » به معنى گمان ) اشاره به اين است كه اين منكران هرگز به گفته خود ايمان نداشتند ، بلكه تنهابر پندارها و گمان هاى واهى و ب__ى اس_____اس تكي__ه م__ى ك__ردند .

« بَن_ان » در لغت هم به معنى " انگشتان" و هم "سر انگشتان" آمده است و در هر دو صورت اشاره به اين نكته است كه نه تنها خدا استخوان هارا جمع آورى مى كند وبه حال اول بازمى گرداند، بلكه استخوان هاى كوچك و ظريف و دقيق

انگشتان همه را در جاى خود قرار مى دهد و از آن بالاتر خداوند حتى سر انگشتان او را به طور موزون به صورت نخست بازمى گرداند .

اين تعبير مى تواند اشاره لطيفى به خطوط سر انگشت انسان ها باشد كه مى گويند

«» (95)

كمتر انسانى در روى زمين پيدا مى شود كه خطوط سر انگشت او با ديگرى يكسان باشد ، يا به تعبير ديگر خطوط ظريف و پيچيده اى كه بر سر انگشتان هر انسانى نقش است ، معرف شخص اوست و لذا در عصر ما مسأله « انگشت نگارى » به صورت علمى درآمده و به وسيله آن بسيارى از مُجرمان شناخته شده و جرم ها كشف گرديده است . همين قدر كافى است كه مثلاً يك سارق هنگامى كه وارد اتاق يا منزلى مى شود ، دست خود را بر دستگيره در ، يا شيشه اتاق يا قفل و صندوق بگذارد و اثر خطوط انگشتانش روى آن بماند ، فورا از آن نمونه بردارى كرده ، آن را با سوابقى كه از مُج_رمان و سارق_ان دارن__د ، تطبي__ق مى دهن__د و مُج__رم را پي__دا مى كنن__د .(1)

1- تفسير جوان 27 جلدى، (در 5 مجلد)، قطع وزيرى، دكتر محمد بيستونى،انتش_ارات بي_ان ج_وان ، جلد 5، صفحه 593 .

(96) «»

رستگارى بزرگ تقواپيشگان

مَفاز: از ريشه «فَوْز» به معنى رسيدن به كاميابى و رستگارى است. اين واژه اسم مكان و يا «مص__در ميم__ى» است.

بى گمان آن كسانى كه از خدا حساب بردند و از قانون شكنى و گناه دورى جستند، ب___رايشان ك___امي__ابى و رستگ___ارى ب___زرگى است.

از ديدگاه پاره اى واژه «مَفاز» اسم مكان و به معنى جايگاه رستگارى است؛ درست بسان «مَنْجاة» كه مكان نجات و رهايى است.

حَ__دائِ___قَ وَ أَعْن__اب__اً (1)

1- 32 /

نباء .

«» (97)

بوست_ان ه__ا و درختان انگ_____ور.

حَديقَة: بوستان و باغچه اى محدود و مشخص. اين واژه مفرد است و جمع آن «حَدائِق» مى باشد. «حَدَقَه چشم» نيز از همين باب است، چرا كه به وسيله پلك ها اح_____اط_____ه ش___________ده اس___ت.

اَعْناب: اين واژه جمع «عِنَبْ» به معنى انگور مى باشد و هنگامى كه خشك گردد به آن كشمش و مويز مى گويند.

ب__اغ ه__ايى پ__رط_راوت و پر مي__وه و محف__وظ از هر آسيب و ان__واع انگورها.

وَ كَ___واعِبَ أَتْ______راباً (1)

1- 33 / نباء .

(98) «»

و دخت____رانى همسال با سين___ه هاى برجسته، كَواعِب: جمع «كاعِب» به معن__ى دوشي__زه اى است كه ت___ازه سينه هاى او برآم___ده اس____ت.

اَتْراب: جمع «تِرْب» به معنى همسن و سال. به باور «قَتادَة» براى آنان دوشيزگانى است همسال كه تازه سينه هاى آنان برآمده است. اما به باور «ابوعلى» منظور اين است كه: اين حوريه ها و يا دوشيزگان در زيب__ايى سيما و اخ____لاق و سيرت و سن و سال، نظي___ر همس____ران خ____ويش اند.

وَ كَأْساً دِهاقاً (1)

1- 34 / نباء .

«» (99)

و ج__امى لب__ريز [از ن__وشي____دن__ى].

كَأْس: جام لب___ال___ب از نوشيدن___ى.

دِه_____اق: ج_______ام لب______ري___ز.

به ب__اور گ__روه__ى منظ__ور اي__ن اس__ت ك__ه: ب__ه م__ردم پ__رواپيش__ه جام هايى لب__ري__ز از ن__وشيدنى ه__اى بهشت مى دهن_د. امّ_ا به ب_اور پ__اره اى ديگ_ر منظ__ور ج_ام هاى پي__اپى ب___ه آن_ان م___ى دهن____د.

لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا كِذّاباً (1)

در آنج__ا نه بيه___وده اى مى شن__وند و ن__ه دروغ شم__ردنِ سخنى [از يكديگر].

1- 35 / نباء .

(100) «»

چنان نيست كه آن شراب پاك بهشت و يانوشابه هاى آن، خرد آنان را دچار سستى و ك__استى كن___د و بى برن__امه سخ____ن بگ__ويند و بى ادب__انه رفت__ار كنند، نه هرگز.

جَزآاءً مِنْ رَبِّكَ عَط_آءً حِس__اباً (1)

[اين ها] پاداشى است از پروردگار تو [و] بخششى است حساب شده [و بسنده].

عَطآءً حِسابا: بخششى بسنده و كافى.

آنچه به

پرواپيشگان در سراى آخرت ارزانى مى گردد پاداش پروردگار تو به آنان در ب__راب__ر ايمان به خ___دا و پيامبر صلى الله عليه و آله و عم__ل به مقررات او و بخششى است حس___اب شده و پ__رشك___وه و بسن___ده.

1- 36 / نباء .

«» (101)

رَبِّ السَّماواتِ وَ الاْءَرْضِ وَ ما بَيْنَهُمَا الرَّحْمنِ لايَمْلِكُونَ مِنْهُ خِطاباً (1)

[همان] پروردگار آسمان ها و زمين و آنچ__ه مي__ان آن دو است؛ بخش___اينده اى ك___ه [آف___ري___دگ___ان] در ب___راب___ر او ت______وان سخ___ن گفت____ن ن_____دارن___د.

آن كسى كه به مردم با ايمان و شايسته كردار اين پاداش پرشكوه را ارزانى مى دارد، همان پروردگارآسمان ها و زمين و آنچه ميان آن دو است؛ همان خداى بخشاينده اى كه هيچ كسى بدون اجازه او در پيشگاه اش سخنى نمى گويد و درخواستى نمى كند.

وَلا يَشْفَعُونَ اِلاّ لِمَنِ ارْتَضى(2) و جز براى كسى كه خدا رضايت دهد، شف_____اعت نم__ى كنن__د...

1- 37 / نباء .

2 _ 28 / انبياء .

(102) «»

و نيز بسان اين آيه كه: يَوْمَ يَأْتِ لاتَكَلَّمُ نَفْسٌ اِلاّ بِاِذْنِه(1) آن روز، روزى اس__ت ك___ه چ___ون ف___رارس___د، هي_چ ك__س ج__ز ب__ه اذن او سخ__ن نگ___وي__د...

«مُقاتِل» در تفسير آيه مى گويد: در روز رستاخيز مردم جز با اجازه خدا قدرت سخن گفتن نخواهند داشت.

يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ ق____الَ صَ____واب__اً (2)

روزى كه [روح] و فرشتگان به صف مى ايستند و [مردم [سخنى نمى گويند، مگر

1 _ سوره هود، آيه 105.

2- 38 / نباء .

«» (103)

كسى ك_ه [خ__داى [بخشاينده به او اجازه ده___د، و سخن___ى درس___ت بگويد.(1)

بهش______ت و دوزخ

بسيارى چنين مى پندارند كه عالم پس از مرگ كاملاً شبيه اين جهان است، منتهى در شكلى كامل تر و جالب تر .

ولى قرائن زيادى دردست داريم كه نشان مى دهد فاصله زيادى از نظر كيفيت و كميت ميان اين

جهان و آن جهان است، حتى اين كه اگر اين فاصله را به تفاوت ميان عالم كوچك جنين با اين دنياى وسيع تشبيه مى كنيم، بازمقايسه كاملى به نظر نمى رسد.

1- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 30 صفحه 87 تا 90 .

(104) «»

طبق صريح بعضى از روايات در آن جا چيزهايى است كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و حتى از فكر انسانى خطور نكرده است، قرآن مجيد مى گويد: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَعْيُنٍ: هيچ انسانى نمى داند چه چيزهايى كه مايه روشنى چشم است، براى او پنهان نگه داشته شده» (17/سجده).

نظ__ام__ات ح__اكم بر آن جه__ان نيز با آنچه در اين عالم حاكم است، كاملاً تفاوت دارد، در اي_ن جا اف__راد به عنوان شه__ود در دادگ__اه ح__اضر مى ش__وند، ولى در آن ج_ا دست و پا و حت__ى پ__وست ت__ن شه___ادت مى ده______د.

«اَلْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى اَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا اَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» (65/يس) «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا اَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذى اَنْطَقَ كُلَّ شَىْ ءٍ» (21/فصلت) به هر حال آن چه درباره جهان ديگر گفته شود، تنها شبحى از دور در نظر ما مجسم مى كند و اصولاً الفباى ما و فرهنگ فكرى ما در اين جهان قادر به توصيف حقيقى آن نيست و از اين جا به بسيارى از سؤالات در زمينه بهشت و دوزخ و چگ__ونگى نعمت ه__ا و عذاب هايش پاسخ داده خواهد شد.

«» (105)

همين قدر مى دانيم بهشت كانون انواع مواهب الهى اعم از مادى و معنوى است و دوزخ كانونى است از شديدترين عذاب ها در هر دو جهت، اما در مورد جزئيات اين دو ، قرآن اشاراتى دارد كه ما به آن مؤمن هستيم، اما تفصيل آن

را تا كسى نبيند نمى داند. در زمينه وجود بهشت و دوزخ در حال حاضر و اين كه در كجا است، بحث نسبت__ا مش___روحى در جلد دوم «تفسير نمونه» ذيل آيه 133 سوره آل عمران (صفحه 92 به بعد) داشت___ه اي_م.

و همچني_ن در زمين_ه پ_اداش و كيفر در عالم قيامت و مسأله «تجسم اعمال» و«نامه اعمال» در جل_د دوم صفح_ه 378 (ذيل30/آل عم__ران) و جل__د دوازده__م صفح____ه 455 (ذي____ل 49/كه__ف) بحث____ى داشت__ه اي___م.

(106) «»

خداوندا! اگر داورى بر معيار اعمال باشد، دست ما تهى است، با ترازوى فضل و كرم حسن__ات و ناچيز ما را بسنج و با رحمت و غف__رانت بر سيئات ما پرده بيفكن.(1)

سرنوشت تكاندهنده سركشان و ظالمان در قيامت

به باور «مُقاتِل»، «مَرْصَد» زن__دانى است كه گناهكاران در آن زندانى مى شوند.

1- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 4، صفحه 527 تا 528 .

«» (107)

آيه شريفه نشانگر آن است كه دوزخ در كمين گناهكاران و ظالمان است و هيچ ي___ك از آن ه___ا، راه ره_ايى از كيف___ر عملك____رد زشت خود نخ____واهند ي___افت.

لِلطّ____اغِينَ مَ____آب____اً (1)

[و] بازگشتگاهى است براى سركشان [و خودكامگان]؛

مَآب: به منزلگاه و قرارگاه و بازگشتگاه گفته مى شود.

همان كسانى كه از مرزهاى مقررات خدا پا را فراتر نهاده و در نافرمانى و گناه راه س_ركش_ى و طغي_ان را پيش گ__رفتن____د.

آرى، آنان روزگارى طولانى در آنجا خواهند ماند تا طعم تلخ تاريك انديشى و

1- 22 / نباء .

(108) «»

بيدادگرى خود و تحقير انسان ها و پايم__ال ساختن حق__وق و ك__رامت بشر را بچشند.

لابِثِي______نَ فِيه____ا أَحْق_____اب______اً (1)

كه روزگ__ارى دراز در آن درن__گ خ___واهن__د كرد،

اَحْق__اب: اي__ن واژه ج_م_ع «حُقْ__ب» ب____ه معن___ى بخش___ى ن__امعل___وم و ط_ولانى از زم___________ان آم____________ده اس_________ت.

استق_رار ط_ولانى خ__ودكامگ_ان در دوزخ

در مورد واژه «اَحْقاب» دي_دگاه ها متف__اوت است.

1- 23 / نباء .

«» (109)

1 _ از ديدگاه برخى از مفسران اين واژه به معنى زمانى است بسيار طولانى و ساليانى است بى شمار كه مى آيند و مى روند، بدون آنكه پايانى داشته باشند؛ چرا كه هر «حُقْب» هشتاد سال از سال هاى سراى آخرت است.

2 _ ام_ا از ديدگ_اه «مُجاهِد» منظور از «اَحْقاب» ، چه_ل و س_ه «حُقْب» م_ى باشد و ه_ر «حُقْب» هفت_اد خَريف و ه_ر خَريفى 700 سال، و هرسال 360 روز، و هرروز ه____زار س___ال اس___ت (000/000/520/758=1000×360×700×70×43).

از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله آورده اند كه فرمود: كسى كه به دوزخ افتاد جز با پشت سر نهادن روزگارانى طولانى و چشيدن عذاب__ى سخت و دردن_اك نجات نخواهد يافت.

آن گاه آورده اند كه: واژه

«حُقْب» به معنى شصت و هفت سال، و هر سال برابر با سيصد و شصت روز، و هر روز هزار سال از سال هاى دنياست. با اين بيان چه كسى از

(110) «»

دوزخي_______ان امي_______د ره__ايى خ_____واهد داش_____ت؟

از امام باقر عليه السلام در مورد تفسير آيه پرسش شد، كه فرمود:

هذِه فِى الَّذينَ يَخْرُجُونَ مِنَ النّارِ(1) اين آيه بيانگر سرنوشت كسانى است كه س__رانج__ام از آت__ش دوزخ ره__اي__ى خ__واهن__د ي___افت.

لا يَ__ذُوقُ___ونَ فِيه___ا ب__َرْداً وَ لا ش__َراباً (2)

در آنجا نه [طع_م] خنكى خواهند چشيد و نه نوشابه اى؛

دوزخيان تيره بخت در آنجا نه چيز خنك و سردى خواهند چشيد، تا از حرارت دهشتن___اك دوزخ بك__اهد و نه نوشيدنى گ___وارايى كه عطش آن___ان را ف__رو نشاند.

1 _ نور الثقلين، ج 5، ص 496؛ تفسير قمى، ج 2، ص 402.

2- 24 / نباء .

«» (111)

إِلاّ حَمِيماً وَ غَسّاقاً (1)

مگ___ر آبى جوش___ان و خ___ونابه اى ب___دب_____و.

آرى دوزخيان در آنجا نه طعم سردى و خنكى را خواهند چشيد و نه نوشابه اى، مگر آبى ج____وش__ان و خ__ونابه اى ب__دبو و نف__رت انگيز از چ__ركابه اه___ل آتش .

جَ___زاءً وِف_اق__اً (2)

كيفرى مناسب [با جنايت ها و شقاوت هايشان]؛(3)

1- 25 / نباء .

2- 26 / نباء .

3- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 30 صفحه 83 تا 85 .

(112) «»

راز سق_______وط ب_ه دوزخ

اين عذاب دهشتناكِ دوزخيان به خاطر آن است كه آنان حساب و حسابرسى را ب__اور ن__داشته و به آم__دن آن روز امي_دى نمى بستند و از روز رستاخيز نمى ترسيدند.

«ابومسلم» مى گويد: آنان از كيفر كردارشان نمى هراسيدند و گمان نمى بردند كه حس___اب و حس__ابرسى در ك__ار باشد.

از دي__دگاه پ__اره اى ديگ__ر واژه «رَج__اء» در اي__ن ج__ا، به معن__ى ت__رس و ه________راس آم__________ده اس______ت .

وَ كَ__ذَّبُ__وا بِ__اياتِنا كِذّاباً (1)

و آيات ما را سخت

دروغ شمردند.

1- 28 / نباء .

«» (113)

به باور پاره اى منظور اين است كه: آنان آن چه پيامبران از سوى خدا آوردند، همه را دروغ شم____ردن___د. امّ___ا به ب____اور پاره اى آنان ق___رآن را تك___ذيب ك____ردند.

وَ كُ__لَّ شَيْءٍ أَحْصَيْن__اهُ كِتاباً (1)

در حالى كه [ما] هر چي__زى را به ص__ورت ن__وشته اى [دقيق [به شمار آورده ايم.

از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: ما تمامى عملكرد آنان را به صورت ن__وشت___ه اى م__رتب و دقيق حفظ مى نم___اييم تا برابر عملك___ردشان كيف__ر گردند.

گفتنى است كه بدان دليل كه حفظ مطلب در نگارش و به صورت ثبت و ضبط بهتر اس__ت، در آي_____ه ش___ريف___ه ب___ه ثب____ت و شم_____ارش ت__وجّ___ه داده اس_____ت.

فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِيدَكُمْ إِلاّ عَ_ذاباً (2)

1- 29 / نباء .

2- 30 / نباء .

(114) «»

پس بچشيد، كه جز عذاب [مرگبار چيزى] بر شما نخواهيم افزود.

اين بدان جهت است كه هرلحظه عذابى سخت تربردوزخيان سركش باريدن مى كند.

إِنَّ لِلْمُتَّقِي____نَ مَف_______ازاً (1)

به يقين براى پرواپيشگان كاميابى [و رستگ___ارى بزرگى [است:(2)

لباس هاى زينتى در جهان ديگر

اين سؤال ممكن است براى بسيارى پيدا شود كه خداوند در ق_رآن مجي_د از زرق

1- 31 / نباء .

2- تفسيربيان 30 جلدى، دكترمحمدبيستونى، انتشارات فراهانى، جلد 30 صفحه 86 تا 87 .

«» (115)

و برق دنيا نكوهش كرده ، ولى وعده اين گونه چيزها را به مؤمنان در آن جهان مى دهد، زينت آلات طلا، پارچه هاى ابريشمين، اريكه ها و تخت هاى زيبا و مانند آن.

در پاسخ اين سؤال قبلاً توجه به اين نكته را لازم مى دانيم كه ما هرگز مانند توجيه گرانى كه همه اين الفاظ را كنايه از مفاهيم معنوى مى دانند اين گونه آيات را تفسير نمى كنيم ، چرا كه از خود قرآن آموخته ايم كه معاد هم جنبه « روحانى » دارد هم « جسمانى » و به اين ترتيب

لذات آن جهان بايد در هر دو بخش باشد كه البته بدون شك لذات روحانيش قابل مقايسه بالذات جسمانى نيست .

ولى در عين حال اين حقيقت را نمى توان كتمان كرد كه ما از نعمت هاى آن جهان شبحى از دور مى بينيم و سخنانى به اشاره مى شنويم ، چرا كه آن جهان نسبت به اين عالم همچون اين دنيا است نسبت به شكم مادر و حالت جنينى ، همان گونه كه « مادر » اگر بتواند رابطه اى با جنين خود برقرار كند جز با اشارات نمى تواند زيبائى هاى اين دنيا را ، آفتاب درخشان ، ماه تابان ، چشمه سارها ، باغ ها و گل ها و مانند آن را براى كودكى كه در شكم او است بيان كند ، چرا كه الفاظ كافى براى بيان اين مفاهيم كه كودكش بتواند آن را درك كند در اختيار ندارد ، همچنين نعمت هاى مادى و معنوى قيامت را براى ما محاصره شدگان در رحم دنيا بازگو كردن آن هم به ط__ور ك_امل ممك_ن نيست .

(116) «»

با روشن شدن اين مقدمه به سراغ پاسخ سؤال مى رويم : اگر خدا زندگى پر زرق و برق اين جهان را نكوهش كرده به خاطر آن است كه محدوديت اين جهان سبب مى شود ف__راهم كردن چنان زن__دگ__انى با انواع ظلم و ستم توأم باشد و بهره گيرى از آن با غفل_______ت و ب___ى خب__________رى .

تبعيض هايى كه از اين رهگذر پيدا مى شود مايه كينه ها ، حسادت ها ، عداوت ها و سرانجام خونريزى ها و جنگ ها است .

«» (117)

اما در آن جهان كه همه چيزش گسترده است نه تحصيل اين زينت ها مشكل ايجادمى كند ، نه سبب تبعيض و محروميت كسى مى شود ، نه كينه و نفرتى برمى انگيزد و نه درآن محيط مملواز معنويت انسان را

از خداغافل مى سازد ، نه نياز به زحمت حفظ و حراست دارد و نه در رقبا ايجادحسادت مى كند ، نه مايه كبر و غرور است و نه م__وجب ف__اصله گ_رفتن از خل__ق خ__دا و خ__دا .

چرا بهشتيان از چنين مواهبى محروم باشند كه لذّتى است جسمانى دركنار مواهب ب__زرگ معن__وى بدون هيچ واكنش نامطلوب .(1)

1- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 3، صفحه 314 تا 315 .

(118) «»

ايمان به معاد و نقش آن درتربيت انسان ها

وَ عُرِضُوا عَلى رَبِّكَ صَفّا لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ اَلَّ____نْ نَجْعَ___لَ لَكُ___مْ مَ__وْعِ_____دا(1)

آن ها همه در يك صف به پروردگارت عرضه مى شوند ( و به آن ها گفته مى شود ) شما همگى نزد ما آمديد آن گونه كه در آغاز شما را آفريديم اما شما گمان مى ك_رديد م_ا م_وع_دى ب_رايتان ق_رار نخواهيم داد .

اين تعبير ممكن است اشاره به آن باشد كه هر گروهى از مردم كه عقيده واحد ياعمل مشابهى دارند در يك صف قرار مى گيرند و يا اين كه همگى بدون هيچ گونه تفاوت و امتي__از در يك صف قرار خواهند گرفت .

1- 48 / كهف .

«» (119)

نه خبرى از اموال و ثروت ها است ، نه زر و زيورها ، نه امتيازات و مقامات م_ادى، نه لباس ه_اى رنگ_ارنگ ونه يار و ياور ، درست همان گونه كه درآغاز آف___رينش ب___ودي__د ، ب___ه هم__ان ح___الت اول .

به راستى قرآن كتاب تربيتى عجيبى است ، هنگامى كه صحنه قيامت را براى انسان ها ترسيم مى كند ، مى گويد ، روزى كه همه مردم در صفوف منظم به دادگاه عدل پروردگار عرضه مى شوند ، درح__الى كه هماهنگى عقايد و اعمالشان معيار تقسي___م آن ه_ا در صف_____وف مختل____ف اس__ت .

دست هاى آن ها از همه چيز تهى ، تمام

تعلقات دنيا راپشت سرافكنده اند ، درعين جمعيت ، تنها و در عي__ن تنهايى جمع هستن__د ، ن__امه هاى اعمال ، گسترده مى شود .

همه چيز به زبان مى آيد و اعمال كوچك و بزرگ آدميان را بازگو مى كند و از آن بالاتر خود اعمال و افكار جان مى گيرند ، تجسم مى يابند ، اطراف هركسى را اعمال تجسم يافته اش احاطه مى كند ، آن چنان مردم به خود مشغول هستند كه مادر فرزند را و فرزند پدر و م__ادر را به كلى فراموش مى كنند .

(120) «»

سايه سنگين وحشت از اين دادگاه ع_دل اله__ى و كيف__رهاى ب__زرگى كه در انتظ__ار ب_دك_اران است هم_ه را ف__رامى گيرد ، نفس ها در سين_ه ه_ا حبس م_ى ش_ود و چش___م ها از گ_______ردش ب____ازم_ى م__ان______د .

راستى ايمان به چنين دادگاهى چقدر در ت__ربيت انس__ان و كنت__رل شهوات او مؤثر است ؟ و چقدر آگاهى و بيدارى و توجه به مسؤوليت ها به انس_ان مى بخش_د ؟

« هنگامى كه روز قيامت مى شود ، نامه اعمال آدمى را به دست او مى دهند ، سپس گفته مى شود بخوان ، راوى اين خبر مى گويد : از امام پرسيدم : آيا آن چه را كه در اين نامه است مى شناسد و به خاطر مى آورد؟ امام فرمود : همه را به خاطر مى آورد ، هر چشم برهم زدنى ، كلمه اى ، جابه جا كردن قدمى و خلاصه هركارى را كه انجام داده است آن چنان به خاطر مى آورد كه گويى همان ساعت انجام داده است و لذا فريادشان بلند مى شود و مى گويند : اى واى برما اين چه كتابى است كه هيچ كار ك__وچك و ب__زرگى نيست مگ__ر آن ك__ه آن را احص__ا و شم__اره ك__رده است » .(1)

«» (121)

نقش مؤثر تربيتى ايمان به چنين واقعيتى ناگفته

پيدا است ، راستى ممكن است انسان به چني_ن صحن__ه اى ايم___ان ق___اط__ع داشت__ه ب__اش__د بازهم گن__اه كند ؟(2)

1- « نورالثقلين » ، جلد 3 ، صفحه 267 .

2- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 3، صفحه 325 تا 327 .

(122) «»

او مالك و حاكم بر همه چيز است

فَسُبْح__انَ الَّ__ذى بِيَ__دِه مَلَكُ_وتُ كُ__لِّ شَ__ىْ ءٍ وَ اِلَيْ_هِ تُرْجَعُونَ(1)

پس منزه است خداوندى كه مالكيت و حاكميت همه چيز در دست او است و (همگ__ى) ب__ه س_وى او ب__از مى گ_رديد.

با توجه به اين كه «مَلَكُوت» از ريشه «مُلْك» بر وزن «حُكْم» به معنى حكومت و مالكي__ت است و اض__افه «واو» و «ت» به آن براى تأكي__د و مبالغ__ه مى باش__د، مفه__وم آيه چنين مى ش__ود: حاكمي__ت و مالكي__ت بى قي__د و شرط همه چيز به دس__ت ق__درت خ__دا است و چنين خداون__دى از هر گون__ه عجز و ناتوان__ى من__زه و مُب__رّا اس__ت و در اي_ن ص__ورت احي__اء مردگ__ان و پوشي__دن لب__اس حي__ات ب__ر استخوانهاى پوسيده و خاك هاى پراكنده مشكلى براى او ايجاد نخواهد كرد، چون چنين است به طور يقين همه شما به سوى او بازمى گرديد و معاد حق است.

1- 83 / يس .

«» (123)

بازتاب معاد در زندگى انسان ها

اعتق_اد به ع_الم پس از م_رگ و بق_اى آث_ار اعم_ال آدم_ى و ج_اودانگ_ى كارهاى او اع_م از خي_ر و ش_ر، اثر بسيار ني_رومندى بر فك_ر و اعص_اب و عض__لات انس__ان ها مى گ_ذارد و به عن_وان ي_ك ع_امل مؤثرى در تش_ويق به نيك_ى ها و مب_ارزه با زشت_ى ها مى ت_واند مؤثر شود.

اثراتى كه ايمان به زندگى پس از مرگ مى تواند در اصلاح افراد فاسد و منحرف و تش_ويق افراد ف_داك_ار و مجاهد و ايثارگر بگذارد، به مراتب بيش از اثرات دادگاه ها و كيفرهاى معمولى است، چرا كه مشخصات دادگاه رستاخيز با دادگاه هاى

(124) «»

معمولى بسيار متف_اوت است، در آن دادگ_اه نه تج_دي_د نظ_ر وجود دارد و نه زر و زور روى فكر ن_اظرانش اث_ر مى گذارد، نه ارائه م_دارك دروغي_ن در آن فايده اى دارد و ن_ه تشريفات آن ني__ازمن__د به

ط___ول زم____ان اس__ت.

قرآن مجيد مى گويد :«وَ اتَّقُوا يَوما لا تَجْزى نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئا وَ لايُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ: از روزى بپرهيزيد كه هيچ كس به جاى ديگرى جزا داده نمى شود و نه شفاعتى از او پذيرفته خواهد شد و نه غ__رامت و بدل و نه كسى به ي__ارى او مى آي__د» (48/بقره).

و نيز مى گويد: «وَ لَوْ اَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِى الاَْرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَ اَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَاَوُا الْعَذابَ وَ قُضِىَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ: هركس ازآن ها كه ظلم و ستم كرده ، اگر تمامى روى زمين را در اختيار داشته باشد، در آن روز همه را براى نجات خويش مى دهد و هنگامى كه عذاب الهى را مى بيند،

«» (125)

پشيمانى خود را مكتوم مى دارند (مبادا رسواتر شوند) و در ميان آن ها به عدالت داورى مى شود و ستمى بر آن ها نخواهد رفت» (54/يونس).

و نيز مى خوانيم: «لِيَجْزِىَ اللّهُ كُلَّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ اِنَّ اللّهَ سَريعُ الْحِسابِ:هدف اين است كه خداوند هر كس را به آن چه انجام داده، جزا دهد چرا ك___ه خ__داون__د س__ريع الحس__اب اس__ت» (51/اب__راهيم) .

ب____ه ق__درى حس__اب او سري__ع و قاط__ع اس__ت ك__ه طب__ق بعض__ى از رواي__ات (اِنَّ اللّهَ تَعال_ى يُحاسِبُ الْخَلائِقَ كُلُّها فى مِقْدارِ لَمْحِ الْبَصَرِ: خداوند در يك چشم به هم زدن حس_اب همه را مى رسد). (1)

به همين دليل در قرآن مجيد سرچشمه بسيارى از گناهان فراموش كردن روز جزا

1- «مجمع البيان» ، ذيل آيه 202 سوره بقره .

(126) «»

ذكر شده، در آيه (14/الم سجده) مى فرمايد: «فَذُوقُوا بِما نَسيتُمْ لِقاءَ يَومِكُمْ هذا:بچشيد آتش دوزخ را به خاطر اين كه ملاقات امروز را فراموش كرديد».

حتى

از پاره اى از تعبيرات استفاده مى شود كه انسان اگر گمانى در قيامت داشته باشد، نيز از انجام بسيار از اعمال خلاف خوددارى مى كند، چنان كه درباره كم فروشان مى فرمايد: «اَلا يَظُنُّ اُولئِكَ اَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِيَوْمٍ عَظيمٍ: آيا آن ها گم_ان نمى كنن_د كه براى روز بزرگى مبعوث مى شوند» (آيه 4و5/مطففين).

حماسه هاى جاويدانى كه مجاهدان اسلام در گذشته و امروز در ميدان هاى جهاد مى آفرينند و گذشت و ايثار و فداكارى عظيمى كه بسيارى از مردم در زمينه دفاع از كشورهاى اسلامى و حمايت از محرومان و مستضعفان نشان مى دهند، همه بازتاب اعتقاد به زندگى جاويدان سراى ديگر است، مطالعات دانشمندان و تجربيات مختلف نشان داده كه اين گونه پديده ها در مقياس وسيع و گسترده ، جز از طريق

«» (127)

عقيده اى كه زندگى پس از م__رگ در آن ج__اى وي__ژه اى دارد، امكان پذير نيست.

سربازى كه منطقش اين است : «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا اِلاّ اِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ : بگو شما دشمنان درباره ما چه مى انديشيد؟ جز رسيدن به يكى از دو خير و سعادت و افتخار» (يا پيروزى برشما و يا رسيدن به افتخار شهادت) (52/توبه)، قطعا سربازى است شكست ناپذير .

چهره مرگ كه براى بسيارى از مردم جهان وحشت انگيزاست و حتى از نام آن و هر چيز كه آن را تداعى كند، مى گريزند، براى عقيده مندان به زندگى پس از مرگ نه تنها نازيبا نيست، بلكه دريچه اى است به جهانى بزرگ، شكستن قفل و آزاد شدن روح انسان، گش___وده شدن دره__اى زن__دان ت__ن و رسي__دن به آزادى مطل_ق است.

اص__ولاً مس__أله مع__اد بع__د از مب__دأ، خ___ط ف__اصل ف__رهنگ خ_داپ_رست__ان و م__اديي__ن است، چ___را ك__ه دو دي__دگ__اه مختل__ف در اي__ن ج__ا وج____ود دارد.

(128) «»

دي__دگاه__ى ك__ه م__رگ را

فن__ا و ناب__ودى مطل__ق مى بين__د و با تم__ام وج___ودش از آن مى گريزد، چ__را ك__ه هم__ه چي__ز ب__ا آن پ__اي__ان مى گي____رد و ديدگاهى كه مرگ را يك تولد جديد و گام نهادن به عالمى وسيع و پهناور و روشن و پر گشودن در آسمان بى كران مى شمرد.

طبيعى است كه طرفداران اين مكتب نه تنها از مرگ و شهادت در راه هدف ترس و وحشتى به خود راه نمى دهند، بلكه با الهام گرفتن از مكتب امير مؤمنان على عليه السلام كه م__ى ف__رماي__د: «وَ اللّ__هِ لاَبْنُ اَبيطالِبٍ انَسَ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ اُمِّه

به خ__دا س__وگن__د ف__رزن__د ابيط__الب ع__لاقه اش به م__رگ بيشتر است از كودك شيرخوار به پست_ان مادر» .(1)

1- «نهج البلاغه» ، خطبه 5 .

«» (129)

از مرگ در راه هدف استقبال مى كنند و به همين دليل هنگامى كه ضربت شمشير جنايتكار روزگار «عَبْدُ الرَّحْمنِ ابْنُ مُلْجَمْ» بر مغز مباركش فرو نشست فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَ__ة: به خ___داى كعب___ه، پي___روز و رستگ____ار و راح___ت ش___دم».

ك__وت__اه سخ__ن اي__ن كه ايم__ان به مع___اد از انس__ان ترسو و بى هدف، آدم شجاع و با شه__امت و ه__دف__دارى مى آف__ريند كه زندگيش ممل__و از حماسه و ايثارها و پاكى و تق_____وا اس___ت.(1)

1- تفسيرجوان 27 جلدى،(در5مجلد)، قطع وزيرى،دكترمحمدبيستونى،انتشارات بيان جوان، جلد 4، صفحه 522 تا 525 .

(130) «»

«كتابنامه»

1 _ بيستونى، محمد، تفسير جوان (5 جلدى)، اوّل، قم، انتشارات بيان ج_وان .

2 _ بيستونى، محمد، فهرستواره موضوعى تفسير جوان، اوّل، قم،انتشارات بيان جوان .

3 _ بيستونى، محمد، تفسير بيان (30 جلدى)، اوّل، تهران، انتشارات فراهانى .

4 _ بيستونى، محمد، فهرستواره موضوعى تفسير بيان، اوّل،تهران،انتشارات فراهانى .

5 _ قاموس قرآن، آية اللّه قرشى، ج 5 .

6 _ صحي____ح مسل__م، جل_____د 4 .

7 _ الجَنَّ__ة ،ت__رم__ذى،

جل____د 4 .

8 _ تفسي______ر اب__ن عب________اس.

9 _ ن____ورالثقلي___ن، جل_______د 5 .

«» (131)

10_ تفسير قرطبى، جلد 8 .

11_ روح البي_ان، جلد 27 .

12_ دُرُّ المنث__ور، جل__د 6 .

13_ تفسي___ر قمى، جلد 2 .

14_ مجم____ع البي______ان .

15_ محجة البيضاء، جلد 8 .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109